پسر ۱۱ ساله افغان وقتی به خانه برمیگردد، متوجه میشود قرار است داماد شود. اما عروس بیشتر شبیه مادر اوست. همسر برادر مرحومش که زنی ۲۵ ساله است. اما کار از کار گذشته. هر چند در غیر این صورت هم بعید بود که کاری از دست او بربیاید. او حالا باید نقش شوهر را در یک زندگی واقعی برای زنی ایفا کند که ۱۴ سال از او بزرگتر است. اینکه زن نیز قاعدتا دل خوشی از این ازدواج ندارد نیز بسیار محتمل است، اما چه کسی در این اتفاق بیشتر مظلوم واقع شده است؟ وقتی سخن از خشونت در خانواده به میان میآید، اولین چیزی که به ذهنمان میرسد، درگیری فیزیکی میان یک زن و یک مرد است. قربانیان هم همیشه کسانی هستند که از نظر جثه ضعیفترند، یعنی مرد به عنوان عضوی که از فیزیک قویتری برخوردار است، به عنوان فردی معرفی میشود که علیه زن یا فرزند خود خشونت میکند. اما واقعیت این است که خشونت علیه مردان همیشه به خاطر تصور عموم تحت تاثیر خشونت علیه زنان همواره محو بوده است. شاید هم خیلیها آن را باور نمیکنند. اما مدتی است که از گوشه و کنار دنیا اخبار دیگری به گوش میرسد. پدیدهای جالب توجه از دل مناسبتهای اجتماعی و خانوادگی مدرن انسان امروز در حال گسترش است. فرقی نمیکند مکان آن غرب و اروپا باشد یا همین بیخ گوش خودمان در افغانستان.
واقعیت این است که این روزها زنان بسیاری هستند که به مردان خشونت میورزند. کسی چه میداند، شاید بالاخره وقت آن رسیده است که زنان انتقام تاریخی خود را از مردان بگیرند.
دار و دسته زنان خشن!
«خشونت زنان علیه مردان؟!» برای بسیاری از شما که در حال خواندن این مقاله هستید، شاید این موضوع بیشتر شبیه طنز باشد و اگر جزو خانمها باشید، نیشخندی هم بزنید. اما واقعیت این است که با وجود بالابودن آمار خشونت علیه زنان، نمیتوان خشونت زنان علیه مردان را که به شکلی پنهان در جوامع مختلف وجود دارد، منکر شد. کشورهای عضو سازمان ملل از سال ۱۹۷۵ میلادی هشتم مارس را به عنوان روز جهانی زن نامگذاری کردند و به رسمیت شناختند و هر سال در این روز لزوم توجه به حق و حقوق زنان را در بوق و کرنا کرده و به جهان یادآوری میکنند. این در حالی است که اما هیچ منبع و مرجع قابل استنادی درباره حقوق مردانی که در جامعه مدرن زندگی میکنند، وجود ندارد و این دقیقا همان جایی است که جماعت مردان کمی حق دارند مشکوک شوند.
اگر اجازه دهید، باید کاملا بی پرده و البته با رعایت بسیاری از ملاحظات ادعا کنم که مردان زیادی توسط زنان مورد خشونت قرار میگیرند. اگر عبارت «خشونت علیه مردان» برایتان عجیب و غیر واقعی به نظر میرسد، شاید به خاطر تلقیای هست که اغلب ما از واژه خشونت داریم. بیشتر ما تا صحبت از خشونت در خانواده میشود، به یاد مشتهای آبدار و یا لگدهای کاری بعضی از آقایان میافتیم، اما خشونت همیشه شامل این حرکات رزمی و فیزیکی نیست. بانوان محترمی در جای جای دنیا هم هستند که در کنار آگاهی از این فنون رزم تن به تن، نوع دیگری از خشونت را که متفاوت از نوع مردانه آن است، بسیار ماهرانه انجام میدهند. آمارها نشان میدهد که در انگلستان چهار هزار پرونده از کتک خوردن مردان بهوسیله همسرانشان تشکیل و پیگیری شده است.خشونت زنان
این آمار باعث شده در بین کارشناسان روانی بریتانیا، دو نظریه شکل بگیرد. اول اینکه این آمار میتواند نشانه رشد فرهنگ خشونت در بین زنان انگلیسی باشد. اما نظریه دوم معتقد است این مردان هستند که جرئت یافتهاند موارد بیشتری از کتکخوردنهای خود را گزارش کنند! بهتر است به مثالی در این زمینه دقت کنیم:
همسر مردی به نام پیتر بنتنر، او را در دو ساعت در روز مجبور میکرده که رو به آسمان دراز بکشد. در طول این مدت هم اگر پیتر بنا به هر دلیلی پشت خود را برمیگردانده، با لگد هدف حملات همسر خود قرار میگرفته. در طول چند هفتهای که این داستان برای او تکرار میشده، پیتر امیدوار بوده که همسرش دست از این رفتار خود بردارد، اما در نهایت بهترین چیزی که عایدش میشده ضربات آبدار همسر عزیزتر از جانش بوده است.
تاکتیکی به نام خشونت نرم!
بر اساس نتایج پژوهش و بررسی پدیده همسرکشی در کشور جمهوری چک، ۳۱ درصد زنانی که به شوهرانشان آزار شدید جسمی زدهاند و در نهایت مرگ آنها را رقم زدهاند، به خاطر خیانت همسرانشان آنها را کشتهاند و ۱۱ درصد در واکنش به خشونت مردان، حمله ناگهانی یا تهدید، مرتکب قتل شدهاند. اما این تمام واقعیت در خصوص نحوه آزارهای زنان علیه مردان در جهان نیست.
برخلاف تصوری که در دنیا درباره زنان رایج است، زنها توانایی بالایی در اعمال خشونتهای حرفهای بر مردان دارند. تواناییهایی که باید آنها را بهتر شناخت. واسیلی سروجنکوویچ، روانشناس مشهور اوکراینی در جمله معروفی که دارد، تاکتیک حملات زنانه را اینگونه کوتاه و موجز تشریح میکند: «نوعهای مختلف خشونت زنان بسیار ظریف و مستتر است. به گونهای باید باشد که از طرف مردان به عنوان خشونت تعبیر نشود. چون در این صورت، مانند همان مردان با او رفتار خواهد شد و چون فاقد ویژگی نیروی فیزیکی هستند، در این نبرد از همان ابتدا بازنده خواهند بود.»
با اینکه زن از لحاظ جسمی از مرد ضعیفتر است، اما به لحاظ کلامی بسیار قویتر از مرد است، از همین رو به طور تجربی مشخص شده که زنان مردها را بیشتر در ابعاد روحی و روانی آزار میدهند. یعنی از جنبههایی نظیر تحقیر، زیادهخواهیهای مادی، محرومیتهای جنسی و… اما با وجود تمام اینها هنوز آمار دقیقی از لحاظ اینکه چند درصد مردها مورد خشونت زنان واقع شدهاند در دسترس نیست و البته زنان هم همیشه از این امتیاز به عنوان یک حربه در برابر مردها استفاده میکنند.
زن ذلیلهای معاصر!
اولین مرکز حمایت از زنان مورد خشونت قرار گرفته در سوئد تاسیس شد. چندین دهه پس از این اتفاق با تلاشهای فراوانی که زنان در نقاط مختلف جهان داشتند، موفق شدند تا حد زیادی از خشونتهایی که علیه آنها به کار میرفت رهایی یابند، اما سال گذشته در همین کشور اولین مرکز حمایت از مردان کتک خورده نیز افتتاح شد تا دنیا با پدیدهای مواجه شود که خبرهای جدید با خود به همراه دارد. خیلی راحت و چشم بسته میتوان گفت مردان به دلیل قدرت بدنی و توانمندیهای خاص فیزیکی و به دلیل داشتن مدیریت که خود کانون اقتدار است، آمادگی بیشتری برای اعمال خشونتهای فیزیکی دارند، اما قضاوت در خشونتهای روانی چندان ساده نیست.
هلن ویلکسون چند ماه پیش در مقالهای جنجالی در روزنامه هرالد تریبون نوشت: «هم اکنون موج فزایندهای از موارد آزار جنسی توسط زنان به چشم میخورد. همچنین شواهد زیادی مبنی بر سوءاستفاده جنسی زنان از کودکان و مردانی که قربانی خشونت خانگی هستند، وجود دارد. زنان نیز مانند مردان، هنگامی که قدرت دارند، قادرند از آن سوءاستفاده کنند. اما مسئلهای که در این میان قابل تامل است اینکه، احتمالا دگرگونی ارزشها در میان نسل جوانتر زنان، یعنی گرایش آنان به ویژگیهایی که تا پیش از این به مردها نسبت داده میشد، به اشتیاق روزافزون آنها به قدرت و پدیدههایی مانند آزار جنسی تبدیل میشده است.» در واقع برای فعالان حمایت از عدم خشونت بسیار ناامید کننده است وقتی میبینند فعالیتهای حمایتیشان درخصوص خشونت علیه یک طیف در حال پیشرفت، اما در مقابل خشونت علیه طیف دیگر در حال تشدید شدن است. آیا باید قبول کرد که ورژنی جدید از پدیده «زن ذلیلی» در حال تکثیر در تمام نقاط جهان است؟
فمینیستهای پشیمان!
خشونت علیه مردان، کار را به جایی رسانده که حتی فمینیستهای رادیکال هم پس از چندین دهه اعلام کردهاند تاکنون تحلیل خشونتهای خانگی با نگاهی مردانه انجام شده است، به گونهای که صرفا خشونت مردان قابل شناسایی و محاسبه بودهاند و خشونتهای زنانه به دلیل ویژگی خاص آن که معمولا اعمال اقتدار از موضع ضعف است، نادیده انگاشته شده است. سیلویا مونتلا که یکی از پژوهشگران سرشناس ایتالیایی در حیطه تئوری فمینیست بود، ماه گذشته در ۷۰ سالگی با اعلام برائت از فمینیست در نوشتهای این نظریه را مطرح کرد که زنان به گونهای زمینهساز خشونت علیه خود هستند و همواره در کنترل و کم کردن خشونت، غیرفعال عمل میکنند. او معتقد بود دختران پیش از ازدواج، باید بیاموزند که چگونه زمینههای میل به خشونت را در مرد کم کنند و یا چه عکسالعملی در قبال رفتار خشن مرد داشته باشند که به استمرار خشونت یا تعمیق آن منجر نشود. در غیر این صورت مسئول بیشتر اتفاقات خشونت آمیز خود زنان خواهند بود.
وقتی قرار بر این باشد که خشونت علیه مردان و حتی اعترافات افرادی را که تا دیروز چشم دیدن مردان را نداشتند، جدی نگیریم، آن وقت است که شنیدن آمارهای باور نکردنی از این پدیده برای ما دیگر نباید خیلی تعجب برانگیز باشد. مثلا این نمونه را ملاحظه بفرمایید: گروه تحقیقاتی «مدیا اسکوپ» بعد از یک تحقیق گسترده به این نتیجه رسیده است که از هر ۱۴ مرد آمریکایی، یک نفر در طول حیات خود مورد خشونت همسرش واقع میشود. همچنین در هر روز یک مرد آمریکایی صدمه جسمی و بدنی میبیند. ضمن اینکه یک سوم زنان آمریکایی در مقطعی از زندگی به شوهرهایشان آسیب بدنی میرسانند و یا آنها را مورد آزارهای روحی – روانی شدید قرار میدهند. و ۱۵ درصد از مردان مقتول در ایالات متحده، به دست همسران پیشینشان کشته میشوند.
اگرچه استعداد تحکم و طغیانگری در نهاد تمامی انسانها، فارغ از جنسیت، وجود دارد، اما باید پذیرفت که موقعیتهای متفاوت زنان و مردان و استعدادهای خاص هر جنس، آنان را برای گونهای خاص از رفتارهای خشن مستعدتر کرده است. همانگونه که مردان در نقاط مختلف جهان همواره به اعمال خشونت علیه زنان میپردازند، در گوشههای دیگری از جهان هرچند با جامعیتی کمتر، اما زنانی نیز هستند که دنیا را بر مردان تیره و تار کردهاند و پدیدهای را به وجود آوردهاند که این روزها در فرهنگ اجتماعی به عنوان خشونت علیه مردان شناخته میشود.
منبع: ساینس دیلی
بازدید:۴۶۵۲۷۴