مهربانی، پرارزشترین ویژگی اخلاقی
اگر من بتوانم از برای کودکان فقط یک آرزو داشته باشم، آن آرزو این است که آنها مهربان و با محبت بار آیند، محبتی عمیق و سخاوتآمیز و نه آنچنان محبتی که رنگ ظاهری و کممایه آداب اجتماعی را داشته باشد. مهربانی به صورتی که دشمنی و کینهجویی در فرد به حداقل ممکن برسد.
دوست داشتن مردم، دیگران را به نظر خوب جلوه میدهد و پیوندهای استوار و دیرپای دوستی را با آنان پدید میآورد. افراد با محبت از شغل و حرفه خویش خشنودند، رابطههای شغلی آنها- با کسان مافوق، با همکاران، و با زیردستان – براساس احترام و دوستی متقابل نهاده شده است. این وضع، علاوه بر مهارتهای فنی و اداری، آنان را در موسسهای که کار میکنند با ارزشتر میسازد و مانع از رقابتهای خردکننده بین آنها و همکارانشان میشود
محبت بیدریغ، برای یک زندگی زناشویی سعادتآمیز، اساسیترین جزء بشمار میرود و به یقین میتوان گفت که به میزان ارضای جنسی و حتی گاه بیشتر از آن حیاتی است. هر روز انگیزههایی برای دهها عمل لطفآمیز و الهامبخش به وجود میآورد که خود موجب واکنشهای مثبت از جانب شریک دیگر زندگانی میشود.
ازدواجی که مقدمتا بر پایه یک عشق و محبت روان و بیمانع نهاده شده از ثبات و نیکبختی عمیق برخوردار است، زیرا که هر یک از دو شریک زندگی دیگری را و هر دو فرزندان خویش را به طور مدام از مهر و دوستی که از بزرگترین نیازهای انسانی است سیراب میسازند. جالب آنکه وقتی عشق پدر به همسر یا مادر به همسرش نسبتا جنبه تملک داشته باشد، با این گمان که محبت همسر نسبت به فرزند بیش از حد است موجبی برای حسادت پیش میآید و عشق والدین به یکدیگر مورد تهدید قرار میگیرد. اما در واقع، هنگامی که محبت بین پدر و مادر متعادل و طبیعی باشد محبت هر یک از آن دو نسبت به فرزندانشان باعث تحکیم پیوندهای میان آنان میشود.
سحرانگیزترین خصوصیت محبت آن است که هرچه بیشتر به دیگران محبت شود، مردم محب افزونتری ارائه میدارند. افراد سرد و خشک و مردم گریز که میپندارند کمتر کسی شایستگی مهربانی دارد در تمامی روز، تاییدی بر عقیده خویش مییابند چرا که روش تلخ و عبوسانه آنها با مردم بیدرنگ در هر کس همان حالت را به وجود میآورد و خصومت و بدخویی را در آنان تحریک میکند. برعکس، کسانی که صمیمیت و محبت ابراز دارند، همین ویژگی را در دیگری خلق میکنند. حتی انسان تلخ خوی سردرفتار نیز آنچنان میل و اشتیاق آتشینی به محبت و مهربانی دارد که هرگاه به وی ابراز دوستی شود، هر چند نه با کمال خوشرویی، از پاسخ دوستی و محبت ناگزیر خواهد بود.
چگونه میتوان فرزندی به بار آورد که هم دوست داشته باشد و هم دوستش داشته باشند؟ البته این دو خصوصیت به هم وابستهاند. والدین فرزندان را بدین خاطر دوست میدارند که محبوبند و محبت آنها به کودکان عشق ورزیدن را میآموزد. بدیهی است که هرگاه فرض شود فرزندان منفورند، آنچه خواهند آموخت نفرت و دشمنی خواهد بود همه کودکان، با استعدادی قابل پرورش برای دوست داشتن به دنیا میآیند. وقتی هنوز بیش از شش هفته از عمرشان نگذشته اگر پدر یا مادرشان در برابرشان موچ موچ کند پاسخ آنها لبخندی شیرین و پرمحبت خواهد بود در سه ماهگی، اگر کسی با آنها حرف بزند، گو اینکه فردی غریبه باشد، با جنب و جوش دست و پا شادمانه پاسخ مهرآمیز میدهند.
همه کودکان، از جمله آنها که چهرهای زیبا ندارند، در ماههای نخستین زندگی دوستداشتنیاند. کوچکی اندام آنها، ناتوانی آنها، و چشمان درشت و نگاه معصومانه آنها، بزرگان را هر چند کم محبت و سرد و بیاعتنا باشند نسبت به آنان مهربان و علاقمند میکند. آنها در این سن و سال خود رای و خودسر نیستند و همین خود عاملی دیگر برای دوست داشتن آنها شمرده میشود.
کودکان، بتدریج که بزرگتر میشوند عواملی در محبوب بودن و محبت داشتن آنها اثر میگذارد. در آغاز باید به تفاوتهای ذاتی در خوی آدمیان، دست کم به طور نظری، توجه داشت. من باور دارم که این تفاوتها، گرچه به اثبات رساندن آنها کاری دشوار است. چنین کودکی جای خود را در دل دیگران باز میکند و محبوب این و آن میشود. کودکی دیگر ذاتا خجالتی و حساس است و در دوست داشتن سایرین بیم بدل راه میدهد. از این رو درباره استعدادهای برابر و ظرفیتهای یکسان سخن نمیتوان گفت.
و اینک که درباره ویژگیهایی گفتوگو میکنم که به نیروی تدبیر والدین میتوان آنها را برانگیخت و به سوی کمال پیش برد، نمیخواهم چنین بپندارید که هرگاه اعمالی خاص را انجام دهید یارای آن را خواهید داشت که محبت- و با هر خصلت دیگر- را که بخواهید، به همان حد و میزان که مورد دلخواه شماست میتوانید در وجود فرزند خود پدید آورید. این پندار درست نیست. تنها میتوان ویژگی معینی را در کودک تا اندازهای اندک تعدیل داد و اگر تلاشی فزون از حد به خرج دهید و سرسختانه بخواهید خوی کودک خویش را بهکلی دگرگون سازید با بن بست روبرو خواهید شد.مهربانی، پرارزشترین ویژگی اخلاقی
نخست میخواهم از تاثیر محبت پدر و مادر به یکدیگر بگویم. به طور کلی، این موثرترین عاملی است که از زمان ششم ماهگی، کودک شروع به شناخت آن میکند. زیرا در این هنگام است که وی به طور قاطع از رفتار نزدیکان خود متاثر میشود. هرگاه والدین در پرتو عشق و محبت آتشین، بگرمی و با صمیمیت بسر برند کودک نیز قلبی سرشار از محبت خواهد یافت و همه مردم دنیا را کسانی مهربان و صمیمی خواهد انگاشت.
گاه لازم میآید که پدر یا مادر محبتهای جسمی نیز نظیر ناز و نوازش و بوسیدن و در آغوش گرفتن، نسبت به فرزند خود ابراز دارد، اما در این کار باید مرز معینی را شناخت: زمانی که کودک پای به سه سالگی میگذارد محبت او برای والدینش، بخصوص علاقه دختر به پدر و علاقه پسر به مادر، شکل عنصر جنسی بخود میگیرد. اغلب کودکان در این سن وسال همچون معشوقان دلباخته، در ناز و نوازش گستاخانه پیش میروند. این وظیفه والدین است که در این هنگام محبتهای جسمی را به فرزند محدود سازند.
والدین که حس میکنند خود در دوران کودکی از بعضی جنبههای علاقه و محبت بدور مانده اند- کلمات مهرآمیز نشنیده اند، ناز و نوازش ندیدهاند، و هدیه و جایزه نگرفتهاند- گاه چنان دچار وسواس میشوند که برای اطمینان به اینکه همین خطاها را نسبت به فرزندان خویش مرتکب نگردند، راه افراط میروند. به سخن دیگر در بیان عبارات محبت آمیز، آغوش گرفتن کودکان و یا جایزه دادن به آنها حد اعتدال را از دست میدهند.
تاکید از بند گسسته والدین به ابراز علاقه، در حقیقت نشانگر وفور عشق نیست، بلکه نمایانده نگرانی و اضطراب درونی است، اینگونه نگرانیها کودک را خشنود و مطمئن نمیکند برعکس آنها در مییابند که ابراز محبت افراطی ناشی از ناآرامی است و طبعا آنها زا نیز ناآسوده میکند. عشق آرام و محبت طبیعی و معتدل است که بذر مهربانی را در دل کودک میافشاند.
در راه یاری دادن فرزندان برای اینکه محبوب بار آیند، جنبه منفی این امر، یعنی در حاقل نگداشتن دشمنیها و کینهورزیها، تقریبا به اندازه جنبه مثبت آن اهمیت دارد. در سن یک سالگی، مثلا، باید از تشرهای غیرلازم به منظور اجتناب کودک از دست زدن به چیزهای ممنوع خودداری کرد. بجای آن میتوان چیزهای شکستنی را از دسترس کودک دور نگه داشت. البته این علاجی موقتی است زیرا که کودکان سرانجام باید بیاموزند که آنچه را برای آنها قدغن میشود، بپذیرند.
هرگاه والدین از برای جلوگیری از برخورد و تضاد و کشمکش با فرزندان خود، بمدتی نامحدود عوامل موجد برخورد را کنار بگذارند احتمال دارد از آموزش بهموقع باز بمانند. کودک یک ساله میداند و یا بزودی میآموزد که به چه چیزهایی نباید دست بزند و نیز اگر پدر و مادر در متوجه کردن او به این نکته طفره بروند، آنقدر بدرفتاری خواد کرد و به هر چیز دست خواهد زد تا سرانجام والدین خود را وادارد تا قوی و استوار او را انجام این عمل باز دارند و به آموزشش بپردازند. بنابراین بیاعتنایی مطلق به بعضی از اعمال کودک و دور نگاهداشتن مداوم او از انجام پارهای کارها در او خوی تعارض تولید میکند و در والدین خشم و عصبانیت به بار میآورد. بکار بردن حیله جز آنکه عشق و علاقه را در هر دو سو بکاهد، سودی نخواهد داشت.
نمونه مشابه دیگری از کشمکشهای مداوم ممکن است هنگام آموختن استفاده از توالت روی دهد. در ویرایش نخست «نگهداری از نوزاد و کودک» نوشتم که هرچند گاه یکبار پدر یا مادری که بنحوی غیرمعمول با فرزند خود آمرانه رفتار میکنند، ممکن است کودک یکسال و نیمه خود را در مورد توالت رفتن چنان یاغی بار آورند که جدال با او ماهها ادامه یابد و شخصتی کودک به طور دائمی سرسخت و لجوج شود. وقتی فررند خردسال شما به یاغیگری و لجاجت میپردازد بهرت است که برای قریب یک ماه شما از پافشاری دست بردارید، کودک را به حال خود بگذارید و آنگاه آموزش را به آرامی از نو آغاز کنید.
این پند بیشائبه اثری ناگوار بجای گذاشت چرا که گروه فراوانی از پدر و مادران که طبعا افرادی آمر و استبداد جوی نیز نبودند از بیم آنکه مبادا برخورد و تضادی با کودک خود داشته باشند جرأت آن را نمییافتند که اصولا فرزندشان را با استفاده از توالت آشنا کنند. به محض اینکه این کار را آغاز میکردند و از کودک، اکراهی هر چند ناچیز میدیدند، از کوشش خود باز میایستادند. و بعد، وقتی دوباره با آرامش و متانت کار را از سر میگرفتند، کودک بیدرنگ از فرمانبری طفره میرفت و پدر و مادر باز او را بحال خود رها میکردند.
با چنین شیوه آمیخته به شک و تردید موفقیت در آموزش ممکن است بیش از یکسال به عقب بیفتد، چه آنکه کودک به سبب دودلی و تزلزل والدین خویش آماده مقاومت است. والدین در این حال رنجیده و ناآسوده خاطر میشوند و گاه میکوشند که رنجش خود را پنهان دارند. جالب آنکه کودک در مقابل رنجش پدر و مادر با خصومت بیشتر واکنش نشان میدهد، حال آنکه او نیز در درون به خاطر عدم همکاری خویش احساس گناه میکند.
تجربیات اینگونه والدین، سالها پیش مرا به این نتیجه رساند که وقتی کودکان برای یادگیری مسائلی نظیر دست نزدن به بعضی اشیا یا استفاده کردن از توالت در سن مناسبی هستند، اگر از ترس برخورد و کشمکش، تعلیم بدانها به عقب افتد نهتنها سودی نخواهد داشت، بلکه بسیار بزیان کودک و والدین تمام خواهد شد.
منبع: کانون مشاوران ایران
بازدید:۴۳۶۱۲۵