بعضی از ما ایرانیها آدمهایی هستیم که یا افراط میکنیم و یا تفریط. یعنی یا کاری را انجام نمیدهیم و یا به طور کلی میگذاریمش کنار. برخورد ما با کتاب هم دقیقا مثل برخورد با بقیه چیزهاست. یعنی یا خیلی جدی میگیریم و مراقبیم که کوچکترین خطی نیفتد بهش یا دخلش را در میآوریم. اصلا برخورد ما با کتاب آنقدر عجیب و غریب است که تقریبا کتاب وارد زندگی ما نمیشود. مثلا وقتی میخواهی بروی خانه، ممکن است بگویند: «یک عدد عاج فیل بخر»، اما کسی نمیگوید: «ببین رمان جدید چی اومده، یکی واسم بخر.» چون کتاب تقریبا یک چیز زاید در میان ما ایرانیهاست. حالا دقیقا باید چهکار کرد؟ ادامه این مطلب را بخوانید تا متوجه ماجرا بشوید. اما یکی از دلایلی که به این موضوع پرداختیم، عکسهایی بود که یک هنرمند روی کتاب کشیده بود. اینبار کتاب شبیه مجسمه شده بود.
هتک حرمت در ملأ عام به کتاب
حالا این صحنه را تصور کنید تا برویم سراغ ماجرای بعدی. یکی از آشنایتان به خانه شما میآید. (در مورد من دایی بزرگم) میپرسد که کتاب تازه چی خریدی. شما هم با علاقه چند تا کتاب اسم میبری. طرف علاقهمند میشود و میآید سراغ کتابخانه شما. لابهلای کتابها گشتی میزند و یکدفعه روی بهترین کتاب شما قفل میکند. شما حالا دل توی دلتان نیست که الان است که کتاب را برمیدارد و از اینکه این کتاب را خریدهاید دستی به سر و رویتان میکشد و میگوید: چه پسر گلی! عجب سلیقهای داری. و کلی از این حرفها. اما توی این خیال خام دارید طی طریق میکنید که یکدفعه میبینید که کتابتان، جگرگوشهتان، دارد نفله میشود. یعنی طرف کتاب را تا ته باز کرده و حالا دارد تا آخرین درجه قدرتش فشار میدهد تا باز بماند. همین جوری خیرهاید و میبینید که در ملأ عام دارند به کتابتان هتک حرمت میکنند که طرف یک تف بزرگ روی دستش میکند و میاندازد روی کتاب. پایان تلخ یک کتاب خوب، دقیقا همین است.
در همین دسته، آدمهایی داریم که برخوردشان با کتاب دقیقا شبیه نعلبکی است. یعنی چای محترمشان را دقیقا روی جایی پارک میکنند. عدهای دیگر از کتاب به عنوان پایه استفاده میکنند. مثلا دوستی داشتم که کتابها را روی هم میچید و مانیتور را میگذاشت رویش. حالا خیلی مثال نمیزنم. یکی را دیدم که از جلد کتاب به عنوان خلال دندان استفاده میکرد.
حالا یک سری هم (که من جز آنها هستم) از این طرف بام (شاید هم آن طرف بام) افتادهاند. به عقیده این دسته، کتاب را باید حداکثر تا ۳۰ درجه باز کرد. یعنی اگر کتاب را بیشتر از این باز کنی، انگار خیلی به آنها توهین کردهای و از دست شما ناراحت شدهاند. این دسته دوست ندارند که عطف کتابهایشان (همان جایی که اسم کتاب و نویسنده را مینویسند و وقتی کتاب را در کتابخانه میگذاری، همانجا فقط معلوم است)، خراب شود و خط بیفتد. اصلا آنقدر هوای کتابهایشان را دارند که کسی جرئت نمیکند به کتابهایشان نگاه چپ کند.
یک شیشه مایونز، یک دیوان سعدی و یک نوشابه خانواده
چند وقت پیش که پیشنهاد شد تا فیلمهای سینمایی را توی سوپرمارکتها بفروشند، خیلیها صدایشان در آمد که ای داد و بیداد، دارند به فرهنگ ما هتک حرمت میکنند. میگفتند که فیلمها اولا توی سوپرمارکتها فروش نمیرود و دوما که اصلا این کار خوب نیست. اما فیلمها را در سوپرمارکتها فروختند و اتفاق خاصی هم نیفتاد. اتفاقا فروش محصولات سینمایی رفت بالا.
حالا عدهای پیشنهاد میکنند که کتابها هم وارد سوپرمارکتها شود. یعنی سوپرمارکتها قسمت کوچکی از مغازهشان را به چند کتاب اختصاص دهند. این کار چند خوبی دارد.
اول اینکه کتاب مرتبا در مقابل چشمان ماست. یعنی وقتی چیپس و پفک میخریم، کتاب هم میبینیم و ممکن است که بخریم. البته به قول قدیمیها، واضح و مبرهن است که در سوپرمارکت نمیشود کتاب «دیالکتیک روشنگری» خرید. الان به نظرم کسی که کتاب «عشق یعنی…» را میخرد، به هر حال کتاب خریده و ممکن است سری بعد، «آنچه مردان درباره زنان میدانند» را بخرد. یعنی رسما یک دفتر سفید بخرد. چون مردان غالبا خیلی کم درباره زنان میدانند. دوم اینکه متاسفانه ما در ایران خیلی کم کتابفروشی داریم. ممکن است به این شیوه، کمی به ویترین کتابفروشیهای ما اضافه شود. و آخر اینکه، وقتی کتاب وارد سوپرمارکت شود، دیگر به کتاب، به چشم یک کالای لوکس نگاه نمیشود. یعنی کتاب یک جورهایی وارد زندگی مردم میشود.
چند صفحه سفید برای آخر کتاب
یک: روزی روزگاری که وقت بیشتری داشتم، هر روز چند ساعتی در کتابخانه بودم و یکی از بزرگترین سرگرمیهایم این بود که حاشیه کتابها را بخوانم. معمولا کسانی که کتاب را قبل از من گرفته بوند، چیزهایی در حاشیه مینوشتند. لذت خواندن این حاشیهها کمتر از متن اصلی نبود. یعنی با خواندنشان کلی حال میکردم.
دو: این را داشته باشید تا چیزی بگوییم و برگردیم دوباره روی همین موضوع. معمولا بزرگترین لذت بچهها (و آدم بزرگهایی که خیلی با حال و خوب هستند)، این است که روی دیوار نقاشی کنند. آدم وقتی ماژیک را روی دیوار حرکت میدهد، لذتی میبرد که شاید از فلان کار هم نبرد. اما این کار کلی خرج دارد و این عقده روی دل آدم میماند. آنهایی که روی دیوار همسایه نقاشی میکنند، همانهایی هستند که توی خانه نتوانستهاند و هنوز در ذهنشان باقی مانده است. حالا چند تا جشنواره هست که آدمها حسابی روی دیوار نقاشی میکشند و رفع عقده میکنند.
یک و دو نتیجه میدهد که چرا جایی درست نمیکنیم تا آدمها بتوانند روی آن بنویسند یا مثلا کامنت بگذارند. در اینجا پیشنهاد میشود که در انتهای بعضی از کتابها، چند صفحه خالی بگذارند تا خوانندهها بتوانند کامنت بگذارند و حتی نقاشی کنند. اینجوری هم نظرات خوانندهها منتقل میشود و هم کسانی که مثل من دنبال حاشیهها هستند، حالش را میبرند.
کتاب هدیه ندهید، چون برای کتاب باید پول داد
ماجرای آن پسر را حتما شنیدهاید که پدرش به او گفت برو کار کن و پسر نمیرفت و از مادرش پول میگرفت و میگفت که خودم کار کردهام. ای وای… خلاصه ماجرا آن که هر روز، پدر پول را میگرفت میانداخت در آتش. پسر هم بیخیال مینشست و نگاه میکرد. تا اینکه یک روز پسر واقعا سر کار رفت. همین که به خانه برگشت و پدر پول را دوباره انداخت توی آتش. پسر که اینبار خودش و با عرق جبین (از این کلمهها هم بلدم بنویسم)، در آورده بود، دوید توی آتش و پدر خوشش آمد. گفت تا الان پول، پول خودت نبود.
ماجرای کتابخواندن و کتاب هدیهدادن هم شبیه این است. آدم تا زمانی که برای کاری پول ندهد، درست و حسابی از آن استفاده نمیکند. تبصره: البته همه آدمها مثل هم نیستند و بعضیها هم وقتی کتاب هدیه میگیرند، به هر دلیل آنرا میخوانند.
کتابتان را زمین (جا) بگذارید و برای کسانی که از کتاب به عنوان تزیینات خانه استفاده میکنند، احترام قائل شوید. هر حال کسی که از کتاب به عنوان تزیین خانهاش استفاده میکند، بهتر از کسی است که پوست پلنگ میزند به اتاقش. و خلاصه اینکه کاری کنید تا کتاب بیشتر در زندگیتان حضور داشته باشد.
توصیههای ایمنی برای سلامتی کتابهایتان
۱- همیشه روی میز خلال دندان بگذارید تا کسی با کتاب خلال نکند. ۲- تقیه کنید. یعنی وقتی کسی به خانه شما آمد لو ندهید که کتاب تازه خریدهاید. اگر هم کتابها دیده شدند، بگویید که امانت گرفتهاید. یعنی به کسی نگویید کتاب دارید، به کتاب بگویید کسی دارید. ۳- وقتی کتابتان را به کسی نشان میدهید، میوه و چای سرو نکنید. ۴- کتاب را از دسترس کودکان و ضد کتابها دور نگه دارید. ۵- کتابها را جلد کنید. مخصوصا وقتی میخوانیدشان. ۶- وقتی کسی در حال صحبتکردن با تلفن است، مراقب کتابهایتان باشد. مخصوصا وقتی که میخواهد شماره تلفن بنویسد. ۷- خودکار نزدیک کتاب نگذارید. ۸- خودتان کتاب بخرید تا از کسی امانت نگیرید. در این صورت کسی هم از شما امانت نمیگیرد. یا کلا کتاب نخرید. ۹- هنگام دعوا، کتاب را به سرعت از میدان به در ببرید. ۱۰- در گرمای هوا، برای مهمانتان کولر روشن کنید، وگرنه از کتاب به عنوان بادبزن استفاده میکنند.
منبع: فارس پاتوق
بازدید:۷۲۶۵۹۸