قهرمان کیست و قهرمانی چیست؟
قهرمان در فرهنگ ما معانی زیادی را همراه خودش یدک میکشد، اما این موضوع هم از آن دست موضوعاتی است که با گذشت زمان از لحاظ مفهوم ساختاری و حتی کلامی دچار تغییرات عدیدهای شده است. روزگاری در جوامع مختلف با توجه به تمام آیتمهای موجود قهرمانان بیشتر از میان نامآوران جنگی و انسانهای قدرتمند انتخاب میشدند. کمکم با پیشرفت جوامع و اضافه شدن تعاریفی مانند اخلاق و مدنیت آیتمها جدیدی به تعریف یک قهرمان اضافه شدند و در نهایت به امروز میرسیم با تعاریفی متعدد و نماهایی عجیب درباره شکل و شمایل این مفهوم. روزگاری شاید قهرمانها مجموعه آمال و آرزوهای یک انسان یا یک مجموعه از انسانها بودند. قهرمان میبایست مانند دانشمندان همان روزها در خیلی از زمینهها صاحب قدرت باشد تا بتواند قهرمان شود. بعدها ایرانیان صفات اخلاقی را به این قهرمان سنجاق کردند و از او شمایل یک پهلوان را ساختند که میتوانست چراغ راه خوبی برای انسان باشد. چراغ راهی که بتوان او را به عنوان در حقیقت یک اسطوره در جایگاه تقلید قرار داد. این تعریف توانست سالها، شاید تا همین آدمهای نسل من پایدار بماند و برای خودش ترکتازی کند تا اینکه میرسیم به دنیای شلوغ امروز. دنیایی که آدمهای عجیب و غریبی دارد. دنیایی که احتمالا نسل من و قبلترش در آن نشسته و خاموشی تک تک قهرمانهایش را به سوگ مینشیند و برایشان مرثیهسرایی میکند و غصه میخورد که چرا دیگر کسی نیست که جایگزین آنها بشود، اما…
در اینجا با یک امای بزرگ روبهروییم. امایی که شاید خیلی از ما به آن توجه نکرده باشیم و خوب دربارهاش نیندیشیدهایم. ما اقتضائات موجود نسل بعد از خودمان را فراموش کردهایم و حتی جایی رفتار آنها را به سبب اینکه توهین آمیز خواندهایم، محکوم کردهایم، اما این همان نکتهای است که باید به آن توجه میکردیم. انسان مدرن با توجه به ساختار اجتماعی و تکنولوژیکیای که در آن زندگی میکند، میتواند به جای یک قهرمان چند قهرمان داشته باشد. ماجرا این است که آدم مدرن دیگر با یک شخص و نصبالعین قرار دادن او نمیتواند رابطه برقرار کند. او با توجه به حجم عظیم اطلاعاتی که در کنار خودش دارد، دیگر به قهرمانی که درباره هر موضوعی یاریاش کند نیاز ندارد و بیشتر به دنبال قهرمان زودگذری میگردد که یا موضوعات مورد علاقهاش را تفسیر کند یا مانند خیلی روزهای قبل در یک زمینه خاص و عجیب باشد. در موارد زیادی هم دیده میشود که انسان مدرن به جای اسطورهسازی تنها به برداشت مقطعی از قهرمان اکتفا میکند تا زمانی که نیازش برطرف شود و قهرمان جدیدی در حوزهای دیگر بیابد.
این شاید از منظری اتفاقی خوب است برای انسان. انسانی که واقعا شبیه هیچ کس نیست و حالا امروز خودش هم نمیخواهد شبیه کسی باشد. او میخواهد خودش باشد و به جای زیر سقف کسی قرار گرفتن، خودش سقف دیگران باشد. گفتم این اتفاق خوبی است و تعریف جدیدی از قهرمان و اسطوره در ادبیات جدید ارائه میدهد، اما یک زنگ خطر هم دارد. زنگ خطری که به ما گوشزد میکند، انسان مدرن چقدر فراموشکار شده و خوبیها و بدیها را چقدر زود فراموش میکند. زنگ خطری که شاید در بسیاری از موارد سبب سطحی شدن میشود و خیلیهای به زعم رسیدن به ماجرای کلی یک موضوع بعد از چند کلیک ماجرا را رها میکنند و در سطح میمانند و… بله میشود هزار تا آیتم دیگر برای این زنگ خطر در کنار تمام خوبیهایش پشت هم قطار کرد. به نظر میرسد که انسان مدرن با تمام تفاسیری که گفته شد و سوای تمام تعاریف نو و کهنه باید تعریف دقیقتری برای این واژه بیابد تا به قول قدیمیها نه سیخ بسوزد و نه کباب.
نمیدانم شما جزو کدام دسته قرار میگیرید، اما شخصا جزو آدمهایی هستم که چند قهرمانی را میپسندم. اینکه آدم باید در هر زمینهای یک قهرمان و الگو داشته باشد، نکته مهمی است و البته مهمتر اینکه این قهرمانها تنها نمادهایی هستند برای ترغیب بیشتر برای رسیدن به هدف نهایی و نه اسطورههایی بتگونه که اشتباه در کارشان نیست. قهرمانهای امروز من آدمهایی از جنس خودم هستند که برای خودم بتشان نکردهام. آنها را انسانهایی متعالی میبینم. خاکستری. گاه سپید و حتی گاه سیاه. قهرمان امروز به نظر من میتواند این مدلی باشد. مثلا از طرفی یک قهرمان عاطفی همچون مادرم که همیشه به او تکیه دادهام و در خیلی موارد به او اقتدا میکنم و از طرفی دیگر مثلا فلان کارگردان یا مهندس بزرگ برای رسیدن به جایگاهی رفیعتر. به هر حال به نظرم این راهکار امروز جامعه ماست. اینکه قهرمانهای زیادی داشته باشیم و فراموش نکنیم که در بسیاری زمینهها خودمان میتوانیم قهرمانی باشیم برای دیگران. اتفاق شیرین و سختی که باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. و نکته دیگر اینکه اگر زمانی قهرمانها سقف بودند، امروز به ستون تبدیل شدهاند. ستونهایی که برای استواری سقفهایی به مراتب بلندتر از گذشته نقش کلیدیتری را بازی میکنند.
چرا قهرمان میپروریم؟
قهرمان میتواند در یک فیلم، داستان، نمایش، بازی کامپیوتری و یا فردی یا چیزی از جامعه اطراف ما باشد. قهرمانان معمولا افرادی دوستداشتنی با خصایص انسانی و گاهی مافوق بشری هستند و ضدقهرمان فردی خبیث و خلافکار. فروید معتقد است ماموریت قهرمان داستان، شکستدادن ضدقهرمان و در واقع یک حرکت نمادین برای حلکردن عقده ادیپ است. بر اساس نظریه فروید، شخصیت شرور داستان، امیال غریزی خود را به آزادی ابراز و ارضا میکند و به این ترتیب احساس خوشایند آزادی و لذتبردن از گناه، بدون انجام آن، در بیننده و خواننده ایجاد میشود و درنهایت با شکستخوردن ضدقهرمان، همگی احساس آرامش میکنند. اتو رانک، روانکاو اتریشی و از شاگردان فروید که تحصیلات اصلیاش در زمینه هنر و انسانشناسی بود، نظریه «اسطوره تولد قهرمان» را در سال ۱۹۱۲ ارائه کرد. او با بررسی زندگی بزرگانی مانند حضرت عیسی(ع)، حضرت موسی(ع)، کوروش، اودیپ، تریستیان، هرکول و… به یک سری کلیشه برای آفرینش و خلق قهرمان رسید، به این ترتیب:
۱- پیشگویی تولد قهرمان ۲- تولد بهعنوان یک نجیبزاده یا منجی ۳- دشمنان شیطانصفت ۴- رهاشدن در کودکی ۵- بزرگ شدن توسط پدر و مادر غیرواقعی ۶- بازگشت به سرزمین پدری در بزرگسالی ۷- انتقام و مدعی اصالت شاهانه خود شدن. و جالب آنکه بعد از حدود صد سال تمام این کلیشهها بهدقت در خلق «هری پاتر» بهعنوان آخرین و یکی از بزرگترین قهرمانان حال حاضر جهان، صدق میکند. میتوان بحث را بهسمت علاقه فرهنگی ما به قهرمانان تنها و خسته کشاند و علاقه غربیها به قهرمانان گروهی. رستم، سهراب، قیصر و تختی در مقابل دلاوران میزگرد، سه تفنگدار، ارباب حلقهها (یاران حلقه)، هفت سامورایی و هفت دلاور. نسبت افرادی که در ایران بخش تکنفره بازیهای کامپیوتری را انجام میدهند، به تعداد کل بازیگرها و میزان علاقه ایرانیان به بازیهای اکشن اول شخص در مقابل بازیهای استراتژیک و بخشهای گروهی و آنلاین بازیها (صرف نظر از محدودیت امکانات) دلیل دیگری بر این مدعاست. علاقه ما به قهرمانپروری از افراد فوت شده و عدم توجه به همان افراد در زمان حیات نیز زبانزد خاص و عام است.
اما موضوع را میتوان کمی سادهتر نگاه کرد. قهرمان زندگی پدر و مادرها، فرزندان خردسال آنها هستند که قرار است در آینده فرد مفیدی برای جامعه شوند و مایه افتخار والدین. قهرمانان زندگی ما بسته به نوع علایق دکتر حسابی و انیشتین و یا بتمن و هری پاتر هستند. فرزندان و این افراد نامآور وظیفه دارند ضعفها و ناتوانیهای ما را در زندگی جبران کنند، آرزوهای برآورده نشده ما را برآورده کنند و ترسهای واقعی ما را به آرامشی هرچند تخیلی تبدیل کنند. ما گاهی قهرمانان گذشته را با حس نوستالژیک خاص فرهنگمان در هم میآمیزیم و در دل آرزوی بازگشت آنها را داریم.
چند میلیارد انسان عادی و تعداد اندکی قهرمان و ضدقهرمان و تاثیری که اندکاندک بر ناخودآگاه و خودآگاه ما میگذارند؛ جهان، زندگی و خاطرات ما همینها هستند. اینجاست که باید به احترام قهرمانسازانی مانند استیو جابز و جان لاسهتر که پیکسار را برای ما هدیه آوردند، کلاه از سر برداریم. فراموش نکنیم که هر یک از ما قهرمان و یا ضدقهرمان زندگی خود و اطرافیانمان هستیم و اگر همه سوپرمن یا ابوعلیسینا بودیم، زندگی دیگر مزهای نداشت.
قهرمان یا ضد قهرمان؟
جایی در نمایش گالیله برتولت برشت، بنیامین نامی از میان انبوه شاگردان گالیله پس از اینکه استادش برخلاف نوشتههای خود زیر فشار ارباب کلیسا و در دادگاه تفتیش عقاید ظاهرا گردبودن زمین و گردش آن به دور خورشید را انکار میکند تا جان سالم به در ببرد، به استادش میتوپد و میگوید: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد یا قهرمانی مثل تو دارد!» او هم بیتامل در پاسخش میگوید: «بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد!»
این سخن تاملبرانگیز گالیله، نفس قهرمان و قهرمان پروری را زیر سوال میبرد و سخنی است البته پرمعنا در باب ساز و کار این دیدگاه. چرا مردم به قهرمانان متوسل میشوند؟ نگاهی به پیشینه جوامع و سیر تحول این مفهوم، نشان میدهد که از آغاز، تودههای مردم به خاطر کوتاهبودن دستشان از همه چیز و همچنین سازوکار انحصاری قدرت، چشم انتظار منجی یا قهرمانی بودهاند تا بلکه او بتواند زبان گویا و دست کنشگرشان باشد. قهرمانها در آغاز منش جنگاوری و زورمندی داشتهاند. یعنی کسی که توان جسمیاش و شهامتش از دیگران بیشتر بوده و به طبع میتوانسته خطر کند و کاری کارستان از پیش ببرد. مردمان نیز پس از درک او و گرد آمدن به دورش او را تشجیع میکرده و میستودهاند تا بتواند مجری خواستههای آنها باشد.
رفته رفته با پیشرفت جوامع و سیر تکاملی این مفهوم در آثار ادبی، قهرمان فقط به کسی گفته نمیشد که صرفا زور بازو دارد، بلکه چه بسا دارای چنین خصلتی هم نبود، ولی همچنان قهرمان دیگران تلقی میشد. در ادبیات و آثار داستانی این مفهوم بدل به شخصیت اصلی داستانها شد که جذابیت بیشتر و همزمان کنشمندی بیشتری از شخصیتهای فرعی و جانبی داستان دارد. این بود که مفهوم قهرمان هم توسعه پیدا کرد و گاه از عینیت به ذهنیت بدل شد: قهرمانانی که توانایی شگرفی دارند، ولی لزوما وجود خارجی ندارند و در حد مفهومی متعالی ظاهر میشوند. قهرمانان محبوب داستانها و رمانهای مهم از این دستهاند.
نکته قابل توجه در این میان، گسترش این مفهوم و این تلقی از رهگذر مطبوعات و رسانههای مدرن است. به این معنا که در رسانههای مدرن، قهرمانانی علم میشوند که فقط در یک زمینه توانایی یا برتری دارند و دیگران را شیفته خود میکنند. بازیگران سینما، ورزشکاران و برخی چهرههای سیاسی و فکری و علمی در این زمرهاند. همزمان با سیر تند وقایع و روند شتابناک جامعه، این قهرمانان هم خیلی زود فراموش میشوند و از یادها میروند. و باز قهرمانان دیگری جایشان را میگیرند.
در میان ضدقهرمانها، دون کیشوت، البته مفهومی فراتر از یک عصر و زمانه و جایگاهی ابدی دارد و دون کیشوتهای بسیاری در هر زمینه و به هزار جلوه در میان ما زندگی میکنند. من به شخصه برخی از خصلتهای قهرمانهای کلاسیک و تمام عیار را صرفا دوست دارم و از آنها میآموزم، ولی هرگز نتوانستهام برای خودم قهرمانی تمام عیار و همیشگی برگزینم. شاید نگاهم به ساز و کار قهرمانی و قهرمانپروری در این زمینه بیتاثیر نباشد، ولی دون کیشوت را هیچگاه از ذهنم نمیتوانم بیرون کنم. او ضدقهرمان جذاب و آموزندهای است. و این ضدقهرمان و کارهای به ظاهر مسخرهاش، بسیاری سخنها با ما دارد و در کنار پوزخندی که بر لبان هر کس میآورد، وجه تراژیک و گروتسک عمیقی نیز دارد. و آن وارونگی تمام ارزشهای یک جامعه است. آن هم زمانی که دون کیشوتی، باور دارد که قهرمان بزرگی است که باید همگان قهرمانش بدانند و تقدیسش کنند. این است که در روزگار غریبی به سر میبریم که هیچ چیز معنای خودش را ندارد، جای قهرمان و ضدقهرمان هم عوض شده و مفاهیم همواره مغشوش میشوند.
منبع: مقالات کانون مشاوران ایران
بازدید:۳۹۸۲۶۴۶
سلام من ۲۱ سالمه و دوست پسرم ۲۵ سالشه هر دو ۱۰۰% هم جنس گرا هستیم اوایل رابطه اون فاعل بود من مفعول بعد از اصرار من اون مفعول شد و حالا میگه حسی به فاعل بودن ندارم چه راهی پیشنهاد میکنید که مثل خودم دو طرفه باشه ممنون میشم کمکم کنید در ضمن رابطه ی ما مثل ازدواج هست حتی حلقه ی جفت میپوشیمو ۵ ماهه با همیم
دوست عزیز در این مورد توصیه ای برای شما نداریم چون این رفتار جزء اختلالات جنسی به حساب میاد و خلاف قانون طبیعت هست …
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه
بدین
عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما
سلام.وبسایت جامعی دارید.واقعا ممنونم
پست خیلی خوبی هست و آرزو ی یه حال خوب