امروز : پنج شنبه ۱۴۰۳/۰۱/۹ می باشد.

دخترها و پسرها قبل از ازدواج مهارت های زیر را حتما بدانند

دخترها و پسرها قبل از ازدواج مهارت های زیر را حتما بدانند

مشاوره خانواده : دختر ها و پسرها باید مهارتهایی را آموزش ببیند تابوسیله انها روابط اسان تر و عاشقانه تری راداشته باشند.دکتر طاهری روانشناس تربیتی نکات زیر را در زمینه فراگیری این مهارتها ذکر کرده اند.

دختر خانم ها و پسرها باید بدانند که آموزش مهارتهای ارتباطی ،خودشناسی و… را قبل از ازدواج حتما باید اموزش ببینند.

درست است که ازدواج بعداز بلوغ اجتماعی و فکری انجام می شود اما برای داشتن یک ازدواج با سرانجام داشتن مهارتهای فوق ضروری است .هر چند که افراد در تمام مراحل به این مهارتها احتیاج دارند اما در مقوله ی ازدواج دارای اهمیت بیشتری است و جوانان باید ارزش بیشتری برای ان قائل شوند.

خودشناسی
مهمترین مهارتی که جوانان قبل از ازدواج باید یاد بگیرند ،مهارت خودشناسی است هر دو طرف قبل از ازدواج باید اخلاقیات،نوع شخصیت و انتظارات خود را در هر زمینه مشخص کنند. خودشناسی به معنای شناخت احساسات، اهداف و برنامه ریزی های زندگی، تفریحات و سرگرمی ها، توانایی ها، ناتوانایی ها، ارزش ها، مسئولیت پذیری ها، فرهنگ و مذهب، ارمان ها، آرزوها و استعدادهاست. به این دلیل اهمیت دارد که هر فرد قبل از ازدواج باید بداند چه هدفی را دنبال میکند و طبق همان هدف زندگی را بهبود بخشد. اگر دختر یا پسری خودش را درست نشناسد، در انتخاب طرف مقابل نمی تواند موفق باشد. برای مثال، اگر پسر یا دختری برای خود مسائل مالی را در زندگی درجه بندی نکرده باشد، نمی داند برای ایده ال همسرش مسائل مالی در درجه اول است یا مسائل دیگر ؛ بنابراین با داشتن خود شناسی فرد می تواند همسر خود را متناسب با نقاط مشترک خود انتخاب کند.

تصمیم گیری
مهارت تصمیم گیری هم از مهارت های مهم قبل از ازدواج است ؛چون انتخاب همسر، از مهم ترین انتخابات هر فردی است. تصمیم گیری و داشتن اراده ای مصمم، یک مهارت است. اگر کسی مهارت تصمیم گیری داشته باشد، تصمیم های متفکرانه ای خواهد گرفت و طبیعتا موفق تر خواهد بود. فرد برای تصمیم گیری متفکرانه باید ۳ حرکت انجام دهد. درحرکت اول، فرد باید برای نظر خود اهمیت قائل شود و به یک برنامه اصولی برسد. به این حرکت ، گام خودخواهانه هم می گویند. درحرکت دوم، فرد باید با عزت نفس قوی، از نظرافراد دیگر به خصوص پدر و مادرش را راجع به تصمیمش بداند. در حرکت سوم هم، فرد باید با تحقیق از نظر دیگران و نظر خود به یک تصمیم درست وعاقلانه برسد و با اراده مصمم،به تصمیم هایش جامه غمل بپوشاند.

ابراز صمیمیت
مهارت ابراز محبت و صمیمییت که از نشانه های بلوغ عاطفی جوان است، باید قبل از ازدواج نشان داده شده باشد و جوان آماده ازدواج، باید اهمیت بالای این موضوع را بداند که از مهم ترین عوامل او برای زندگی عالی ، رسیدن به رشد و عواطف در زندگی است. هستند دخترها و پسرهایی که امکانات مالی و مادی خوبی دارند اما مهارت محبت و عشق ورزی را بلد نیستند،و بعد از مدت زمان کوتاهی قادر به تحمل همسرشان نیستند و نمی توانند نیازهای عاطفی اورا جواب گو باشند، در این صورت زندگی مشترک با طلاق عاطفی روبرو میشود و شکست در این موارد زیاد به چشم میخورد.

ارتباط موثر
یادگیری مهارت های ارتباطی و رسیدن به هماهنگی، رضایت مندی و آرامش بسیار مهم است. قسمتی ازمهارت های ارتباطی در خوب گوش کردن، درست حرف زدن و تجزیه و تحلیل به جااست. دختر و پسر باید با ویژگی رفتارهای جنس مخالف آشنا باشند تا عکس العمل های درست داشته باشند؛ به طور مثال، پسری که می داند، خانم ها باید به صحبت هایشان توجه شود از این موضوع کسل نمی شوند و به بهترین نحو این مساله را هدایت به سوی درست می کنند.

حل اختلاف
بروز اختلاف و تفاوت در افراد، اتفاقی عادی و امری طبیعی است، اما مهم تر از آن، افراد باید توانایی حل این اختلاف نظرها را داشته باشند و توانایی آن را داشته باشند که این اختلافات یا سوءتفاهمات خود با دیگران را به صورت منطقی و دوستانه حل کنند. گوش دادن به صحبت های همسر، سعی در درک وقبول احساسات او و راه حل هایی برای کم کردن ناراحتی مثل شوخی های درست ،جابجایی به موقع موضوع صحبت،سرگرمی،… می تواند در حل اختلاف موثر باشد و دختر و پسر باید در این موارد توانای های خود را نشان دهند.

همدلی و همراهی

همدلی به این معناست که همسر خود و شرایط خاص او را درک می کنیم و باید بدانیم که همدلی به منای تایید رفتارهای او نیست. ضعف در همدلی یعنی شما نصیحت ،ارائه راه کار ،سرکوب، فن مقایسه،بی اهمیت جلوه دادن مسائل و یا بالعکس بزرگ نشان دادن مسائل داشته باشید.شیوه ی درست همدلی یعنی احساسات و هیجانات همسر خود را دیده و به آن توجه کنید. از زاویه دید او به حرف هایش توجه کنید،واحساسات خود را به او منتقل کنید تا با همراه و همدل شوید.

منبع: com.مشاوره-ازواج

بازدید: ۷۹۲۶۴۳

رتبه مقاله در گوگل: 4.5-Stars

ارسال نظرات

۱۹ دیدگاه برای “دخترها و پسرها قبل از ازدواج مهارت های زیر را حتما بدانند”

  1. s گفت:

    سلام خسته نباشید
    راستش یه مدتی هس تو اینترنت دنبال مشاوره میگردم و دقیق نمیدونم سایت شما چطور هستش ولی سوالات خیلی زیادی دارم که نمیدونم کجا و چطوری میتونم بپرسم
    با اجازتون سوالامو اینجا میپرسم ولی اگه جای مناسبی نیس واقعا عذر میخوام 😀

    راستش حدود سه ماه هس که با یه آقا آشنا شدم آشناییمون از طریق یه جامعه ی مجازی بود البته به قصد اشنایی نبود و فقط با یه سوال درسی شروع شد الان رابطمون جدی شده و تصمیممون ازدواجه الان نه من و نه ایشون شرایط ازدواج نداریم و باید تا حدود ۷ماه دیگه صبر کنیم مشکلی که هس نمیتونیم خانواده هامونو در جریان بذاریم و باید خودمون رابطمونو کنترل کنیم من ازشون خواستم تو این مدت حضوری همدیگه رو نبینیم و رابطه ی مجازیمونم فقط هفته ای یه بار جمعه ها هستش تمام این چیزهام خواسته ی من بوده و ایشون به خاطر من قبول کردن
    راستش من این رابطه ها رو درست نمیدونم و خارج از بحث مذهبیش به نظرم کلی پیامد بد داره و بهتره رابطه ی احساسی اصلی بعد از ازدواج به وجود بیاد

    ولی خب منم تجربه ای تو این زمینه ها ندارم و فقط صرف تجربه ی دیگران و حرفایی که شنیدم این درخواست ها رو کردم و الان میترسم اشتباهی بکنم و باعث بشه رابطمون به مشکلی بخوره

    ارتون درخواست دارم لطف کنید و تا حــــــــــــــــــد امکان کمکمون کنید ما واقعا نمیخوام تو رابطمون شکست بخوریم

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      شما رابطه ای مجازی رو شروع کردید و بیشتر از این هم نباید ازش انتظار داشته باشید … شما و خانواده ها همدیگرو نمیشناسید و وقتی شناختی نباشه اعتمادی هم شکل نخواهد گرفت … شما هر لحظه در حال وابسته شدن هستید و برای خودتون و زندگی آیندتون پیشگویی هایی میکنید که ممکنه وقتی همدیگرو دیدید تمام اون تصورات از بین بره و اونوقت فقط وابستگی مونده و کلی استرس و نگرانی که باید تحمل کنید … پس اگر قصد دارید از این راه وارد عمل بشید این قدرت رو هم در خودتون ایجاد کنید که ممکنه هر اتفاقی برای رابطه عاطفی شما در این زمینه بیفته

  2. s گفت:

    سلام مجدد
    خیلی ممنونم از پاسخگوییتون
    آشنایی ما از یه محیط مجازی شرو شد ولی حضوری هم همدیگه رو دیدیم و پیش مشاور دانشگاه ایشونم رفتیم و صحبت کردیم
    عموی منم با پدرشون آشنایی دارن ولی نه خیلی و یه جورایی پدرشونم درجریانن منظورم از این توضیحات اینه که قصدشون جدیه و بعید میدونم هدف سواستفاده داشته باشن و بخوان بعد یه مدت همه چیو تموم کنن اتفاقا خیلیم بیشتر از من به رابطمون اهمیت میدن و راضی هستن
    ایشون به خاطر من کلی کار سخت انجام میدن و خیلی از برنامه هاشونو کنسل و به جاش درآمدزایی میکنن که بتونن زودتر بیان خواستگاری
    مشکلی که من دارم فقط اینه که نمیخوام راطمون سرد بشه چون بلاخره زمان که میگذره رابطه ها عادی تر میشه و من نمیخوام تو این ۷ ماه احساسمون تغییر کنه
    من چون زیاد این روابطو دیدم سعی کردم با احساسم تصمیم نگیرم و قبل اینکه حسی پیدا کنم گفتم اگه قصدتون ازدواجه بمونید اگه نه هیچی و همون موقعم تموم خواسته ها و توقعات و اعتقاداتمونو گفتیم قبل اینکه حسی بینمون بوجود بیاد و توی این موارد هیلی با هم جور بودیم این شد که تصمیم جدی شد
    به نظر من با هم تناسب داریم و دلم نمیخواد این رابطه به دلیل اینکه یه مدت باید صبر کنیم دوچار مشکلی بشه

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      هر زندگی بعد از مدتی به تکرار و وابستگی گرایش پیدا میکنه ولی زن و مرد باید بتونن روزهای عاشقانه اولین آشنایی رو یاداوری کنن و این یک هنره … که شما با تغییرات در روند زندگی و رفتار خودتون اجازه رسیدن زندگی به روزمرگی رو ندید … برای شما نباید مشکلی باشه چون خانواده ها با اطلاع هستند و فقط باید تلاش کنید شرایط زندگی رو مهیا کنید … و یک توصیه : هیچ وقت مثل الان در مورد سردی و یا هر اتفاق بد دیگه ای پیشگویی نکنید چون طبق قانون جاذبه اونو به سمت خودتون جذب خواهید کرد … توکل بخدا کنید

  3. s گفت:

    خیلی متشکرم واسه توصیه هاتون انشالله همینطور هس که شما میگید 🙂

  4. غریب گفت:

    سلام.من حدود هشت ماه پیش درفضای مجازی اشناشدم وقصدمون ازدواج شد الان هم خانواده من وهم خانواده اون از این رابطه باخبر هستن وحتی بامادرشونم حرف زدم وگفتم که من دخترشونو میخوام.ومن نیاز به یک شغل دارم.میخواستم ببینم خواستهای خانواده بخصوص پدر دختر چیه وعموما چه انتظارهایی ازطرف مقابل دارن.ممنون

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      دوست عزیز اینکه خانواده ایشون چه انتظاری از شما دارن برمیگرده به روز خواستگاری … ولی میتونید در این مورد از دختر سوال کنید تا نظرات خانواده اش رو به شما بگه … ولی ازدواج نیاز به وسایل داره و این وسایل رو باید با پول تهیه کنید و برای پول نیاز به کار و درآمدی پایدار و قابل اعتماد دارید … این موارد از شرایط اولیه خواستگاریه

  5. j,pdn گفت:

    باعرض سلام وخسته نباشید.من۲۳سالمه چندماه پیش خاله ام ازطرف مادرم بامن تماس گرفت ودرمورد دخترداییم که۱۶سالشه راجب ازدواج نظرموپرسید منم بعداز اینکه موانع یا همون شرایط ازدواجمو گفتم و درآخر جواب مثبت دادم که دوسش دارم وبعد مادرم نظرمو به زنداییم و دخترداییم گفت و دخترداییم گفت اگه توحیدراضی باشه منم راضیم ولی تاقبل ازاین جریان رابطمون باهم کمی نزدیک بود ولی بعدازین نمیدونم چرا دیگه باهام مثل قبلاها راحت نیس یعنی سخت باهام میخرفه و همینطور بهم نگاه هم نمیکنه لطفا کمکم کنین نمیدونم چیکارکنم چون خیلی دوسش دارم اینگونه رفتارش بامن ینی دوسم نداره یا اینکه خجالت میکشه؟.باتشکر.

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      این رفتار نشانه سردی نیست و در واقع نوعی محفوظ به حیا بودن ایشون رو میرسونه … در مورد ازدواج باید نکته ای رو بدونید … سن بلوغ عاطفی و عقلی ۲۱ تا ۲۵ سالگیه که ممکنه در آینده دخترداییتون رو هم در بر بگیره
      به همین خاطر در این مورد باید کمی صبر کنید و اینکه مشاوره ازدواج کنید چون سن ایشون فعلا” برای بیان علاقه اش به ازدواج کمه … ولی از نظر سوالی که کرده بودید نگران نباشید

  6. یاس گفت:

    سلام.من۱۸ سالمه و یک پسر عمویی دارم که ۲۳سالشه.وقتی من ۱۵ سالم بودم عموم منو برای پسرش خواستگاری کرد ولی پدرم موافق نبود و یه زمانی رو تایین کرد که نمیذاره دخترش تا قبل از اون ازدواج کنه منم با پدرم موافق بودم.و بعدش هم دیگه صحبتی از این قضیه نبود.ولی تقریبا یک سال پیش عموم غیر مستقیم یه چیزایی گفته بود. البته پدرم این موضوع رو به من نگفت و من وقتی داشت به کسی میگفت شنیدم.من از این دخترایی نیستم که تا یه پسر بهشون سلام میکنه بگن وای این منو دوسم داره عاشقم شده از این رفتار هم متنفرم.ولی پسر عموم رفتارش با من یجوریه وقتی منو میبینه نمیتونه درست باهام حرف بزنه از استرس حتی در حد یه سلام.دستاش میلرزه جایی که من هستم.یه بار که برای عید دیدنی به خونه ما اومدن من شلوار رنگی پوشیده بودم از اول تا آخر به من با اخم نگاه میکرد.من اونو فقط در حد یه فامیل دوسش دارم.میخوام بدونم آیا اینا دلیلی از اینه که منو دوس داره؟و یه مشکل دیگه وقتی میفهمم که رفتار خاص یکی باهام به خاطر ازدواحه هم از خودش هم از خانوادش متنفر میشم البته فقط برای یه دقایقی نه زیاد ولی هر وقت که رفتارشون یادم میاد خوشم نمیاد یعنی اصلا نمیتونم این رفتارارو تحمل کنم دوس داشتنم به خاطر ازدواج با پسرشون نگاه های خیره یه پسر برای ارزیابیم.تو این جور مواقع واقعا نمیتونم خودمو کنترل کنم و منتظر یه فرصتم که خودمو تخلیه کنم.این مشکله؟

    و یه چیز دیگه وقتی برام خواستگار میاد واقعا عصبی میشم در حدی که ناخودآگاه اخم میکنم و دوس دارم هر چه زودتر بیخیالم بشن.البته من الان قصد ازدواج ندارم ولی میترسم وقتی که بخوام ازداوج بکنم هم این اتفاق بیفته و نتونم درست تصمیم بگیرم.البته این رفتارم بیشتر در مورد فامیله.چون از ازدواج فامیلی خوشم نمیاد و میترسم که مجبور به ازدواج بشم برای بهم نخوردن روابط فامیلی.

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      دوست عزیز تمام این حالات به این خاطره که شما در موقعیت انتخاب نیستید و هنوز تمایلی برای ازدواج ندارید … مسلما” زود خسته میشید و دوست دارید مجلس رو ترک کنید …
      اگر تمایلی به ازدواج با پسرعموتون ندارید بسیار قاطع و روشن در این مورد با خانواده صحبت کنید … کسی نمیتونه شمارو مجبور به ازدواج کنه … پس در انتخاب ازاد هستید ..
      چون پسرعمو روی ازدواج با شما سرمایه گذاری کرده و به قولی وقتی شما با این تیپ در مهمانی حاضر میشید میخواد تعصب نشون بده …
      پس اگر علاقه ای ندارید مواضع و تکلیفتون رو روشن کنید …

  7. یاس گفت:

    مرسی مچکرم از راهنماییتون

  8. ثمین گفت:

    سلام من دختری ۲۲ساله هستم یه سال پیش پسرخالم منوازمادرخواستگاری کرد وماردم ج ردداد خانواده خالم ازخودم سوال کردند ومن هم جواب رد دادم بااین حال خیلی تلاش کردند به هرطریقی نظرموعوض کنند امانشد تواین مدت بخاطر نگاه های فردمورد نظر من ازش دوری میکردم ودرخانواده ظاهرنمیشدم امابعدازازدواج این فرد چون فامیل هستیم بازهم میبینم که نگاه اون فرد به من وتوجهش مثل قبله واین منواذیت میکنه میخاستم بدونم وظیفه من چیه؟بازهم مثل قبل بایدازجمع خانوادم دوری کنم؟

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      خانم ثمین این اتفاق برای شما و هر دختری دیگه میتونه بیفته و قرار نیست شما خودتون رو برای تمام عمر از جمع فامیل محروم کنید … دوری کردن بیشتر نظرهارو نسبت به شما حساس میکنه روال عادی زندگی خودتون رو در پیش بگیرید چون تاریخ مصرف اون اتفاق گذشته …

  9. ثمین گفت:

    سلام مرسی ازراهنمایی تون
    یسوال دیگه داشتم راستش یه مدتی هست احساس میکنم اعتماد بنفسم پایین اومده مدام احساس تنهایی میکنم اینکه تکیه گاهی بایدداشته باشم یایه نفرم کنارم باشه بهم محبت منه راستش ازلحاظ سنی میدونم توسنی هستم که شاید طبیعی باشه وباازدواج حل بشه امافعلن من شرایط ازدواج ندارم حداقل تاچندسال دیگه تواین مدتم چون خانوادم وخودم حساس بودیم ومیترسیدیم ازعواقب دوستی به هیچ وجه سراغ این مورد دوستی باجنس مخالف نرفتم ولی توی دنیای مجازی گهگداری که حس تنهایی میکردم باادمای دنیای مجازی حرف میزدم وهمیشه برای خودم یه حریمی داشتم ولی الان حس میکنم حتی همین موضوع هم منواذیت میکنه دیگه مثل قبل اروم نمیشم حتی باعث میشه بدترتوخودم برم همش توفکرباشم خودخوری کنم گریه گوشه گیری …راستش قبلن تودوران دبیرستان یه مدتی کلن ازجمع دوری کردم یجورایی همیشه تنهابودم اماوقتی وارددانشگاه شدم وضعیتم بهترشد واردجمع شدم برعکس همه دوره های سنیم شلوغ فعال شدم ولی الان حس میکنم هیچ کاری ازم برنمیاددرکل خودمویجورایی باختم احساس هیچ میکنم یجورایی حس میکنم برای هیچ کس مهم نیستم این موضوع برام خیلی مهم شده همش نگاهم به ادمایی که برام مهمن ان میخام منم براشون خیلی مهم باشم یجورایی دردرجه اول نمیدونم شرایط خودمونمیفهمم نمیتونم خودمواروم کنم نمیدونم چیکارکنم حس بدی دارم ممنون میشم راهنماییم کنید
    شرمنده اینقدرحرفیدم

    • دکتر ژاله طاهری گفت:

      خب این احساسات طبیعیه و هر کسی در هر مقطعی میتونه بهش دچار بشه .. همونطور که با ورود به جمع به شادی رسید این روش رو باید حفظ کنید … مسلما” دوستی سالم و خوب دارید با ایشون در روز پیاده روی و یا ورزش کنید /هنری و یا موسیقی رو یاد بگیرید … سعی نکنید خودتون رو با دیگران مقایسه کنید چون شما شرایط زندگی افراد دیگه ای رو درک نکردید
      وقتی هدف در زندگی داشته باشید چنین احساسی به شما دست نمیده وگرنه با این دنیای پر از رقابت با این سبک فکر نمیتونید آرامش داشته باشید
      احساس رضایت چیست ؟
      برای شناخت چیستی آن، اول میریم دنبال اینکه احساس رضایت چه چیزی نیست؟

      ۱-رضایت از زندگی در تصور عده‌ای به معنی امید به آینده است، نظر شما در این باره چیست؟ امید به آینده یکی از نتایجِ رضایت یا عدم رضایت از زندگی است، به طوری‌که وقتی شخصی در زندگی خود احساس رضایت می کند امیدوارتر است. و در واقع رضایت از زندگی مفهومی بسیار کلی‌تر از امید به‌آینده دارد.

      ۲- رضایت زندگی به نظر عده‌ای دیگر یعنی ایده‌آل بودن تمام شرایط مکانی و زمانی و فراهم بودن تمام امکانات برای زندگی سالم و بی‌دغدغه آیا این درسته؟
      پس تکلیف کسانی که همه امکانات را دارند و از زندگی احساس ر ضایت نمی کنند یا افرادی که از حداقل امکانات بهره مندند و از زندگی احساس رضایت می کنند چیست؟
      در حالیکه مفهوم حقیقی رضایت از زندگی یعنی نگرش مثبت فرد نسبت به زندگی کنونی، با تمام مشکلات و سختی‌ها، تلخی‌‌ها و ناکامی‌ها و در کنار آن پیروزی‌ها و موفقیت‌ها، شادی‌ها و پرورش استعدادها

      ۳- تسلیم شرایط شدن و کوتاه آمدن نیز با بحث رضایت از زندگی متفاوت است و این تفاوت از آنجا ناشی می‌شود که رضایت از زندگی یعنی تمام شرایط، محدودیت‌ها، آزادی‌ها را دیدن و برای رسیدن به هدفی متناسب با امکانات موجود تلاش کردن، اما تسلیم شرایط شدن یعنی زندگی را همینطور که هست و با همین شرایط قبول کردن و به همین وضع راضی شدن. در اولی تحول و تلاش و کوشش وجود دارد و در حالی که در دومی یعنی تسلیم شدن رکود و عدم تحرک برای تحول به چشم می خورد
      احساس رضایت به این معناست که با همین امکانات ،محدودیت ها ،موفقیت ها وشکستها وضع کنونی ما به وضع وشرایطی که ایده آل ماست نزدیک باشد.پس ما یک وضع موجود داریم و یک وضع مطلوب و ایده‌آل. یعنی یک وضعی که اکنون در آن به سر می‌بریم و یک وضعی که در آرزوها و ایده‌آل‌هایمان می‌خواهیم باشیم. حالا اگر فاصله آنچه که هستیم و داریم، با آنچه که دوست داریم و آرزو داریم و هدف ماست، خیلی زیاد باشد، حسرت می‌خوریم و احساس نارضایتی می کنیم ولی اگر اینها نزدیک به هم باشندو وضع وشرایط کنونی ما در مسیر شرایط و وضعیت ایده آلمان باشد به این می‌گوییم: رضایت از زندگی.

      پس معنای رضایت از زندگی، در یک کلام، این است که داشتنی‌ها و امکانات من، با اهدافم نزدیک باشد . در واقع، هر چه ای کاش‌های یک نفر کمتر باشد، احساس رضایت از زندگی‌اش بیشترو با کیفیت تر است.

      رضایت از زندگی را از دو جهت می توان نگاه کرد :
      ۱-رضایت از زندگی بیرونی یعنی عوامل بیرونی موثر در احساس رضایت را داشته باشیم که به این رضایت عینی و بیرونی و واقعی است.
      ۲-جنبه دیگر احساس رضایت ذهنی و درونی است که متاثراز افکار باورها و انتظارات ماست .این دو از هم جدا نیستند و بر یکدیگر تاثیر گذارند اما احساس رضایتی که حاصل باورهای ماست عمق بیشتری دارد. این احساس یعنی آن چیزی که من واقعاً باور دارم و در باورهایم از آن راضی‌ام و گاهی اوقات هم ممکن است تمام عوامل بیرونی احساس رضایت را دارا باشیم ، ولی از نظر ذهنی، آن راتجربه نمی کنیم.با این حال هرچند که رضایت از زندگی یک احساس درونی است، اما میتوان آن را ناشی از تجارب فردی درجهان بیرون در نظر گرفت.
      برخی از این تجارب موثر بیرونی در احساس رضایت درونی شامل موارد زیر میشود:

      ۱-سطح تحصیلات: هرچقدر سطح تحصیلات فرد بالاتر باشد، میزان رضایت او از اوضاع فردی و در نهایت از زندگی افزایش می‌یابد اما دوباره باید تاکید کرد که داشتن سطح تحصیلات بالاتر ویا دیگر عوامل موثر بیرونی به تنهایی تضمین کننده تجربه عمیق این احساس در ما نیستند.

      ۲-پایگاه اجتماعی: هرچند بعضی از صاحب‌نظران جامعه‌شناسی بر این باورند که «طبقه در جوامع امروزی نسبتا بی‌اهمیت شده است اما باز میزان احساس رضایت از زندگی متأثر از سطح پایگاه اجتماعی فرد است. به عبارت دیگر افراد دارای پایگاه‌های اجتماعی مختلف میزان متفاوتی از رضایت از زندگی راخواهند داشت.

      ۳-گروه همسالان: یکی دیگر از عوامل مهم در رضایت از زندگی، نوع نگرش دوست صمیمی فرد در زمینه رضایت از زندگی است. گروه‌های دوستی (همسالان) اغلب در سراسر زندگی شخصی اثر و اهمیت خود را حفظ می‌کنند به ویژه در نواحی که تحرک اجتماعی زیاد نیست و حتی در جایی که اینگونه نباشد باز احتمال دارد که روابط گروه همسالان در محل کار یا در حوزه های دیگر معمولا در شکل دادن به نگرشها و رفتار افراد تاثیر مهمی داشته باشد.

      ۴- اعتقادات مذهبی: میزان اعتقادات مذهبی نیز نقش مهمی در میزان رضایت از زندگی دارد.
      لوئیس، با انجام دادن یک مطالعه در مورد «اثرات دین بر سلامت روانی»، دریافت که افراد دارای نگرش دینی بالا، نسبت به افرادی که سطح نگرش دینی پایین‌تری داشتند، احساس رضایت بیشتری از زندگی خود دارند وشادترند.

      اما عامل مهمتر در تجربه احساس رضایت افکار، انتظارات وباورهای ماست. اینکه در یک موقعیت مشترک چه طور می شود هر یک از افراد به شکلی فکر کنند،احساس و به دنبال آن رفتار متفاوتی از خود نشان دهند؟درمورد احساس رضایت هم می توان گفت چه در ذهن ما اتفاق میافتد چگونه فکر می کنیم و چه باورهایی پشت این افکار ما وجود دارد که مارا به سوی احساس رضایت یا نارضایتی سوق میدهند؟

      فرض کنیم از دونفرکه با موقعیت های مشترک زیادو شبیه به هم مواجه شدند می پرسیم از زندگی خود راضی هستید یانه؟

      یک نفراز انها میگوید از زندگی خود راضی است و دیگری می گوید از زندگی خود راضی نیست این دونفر چه طور فکر میکنند و چه باورهایی دارند که احساس متفاوتی را تجربه می کنند یکی راضی است و دیگری ناراضی
      اگر از فردی که ناراضی است بخواهیم از افکارش برایمان بگویدو اگر بخواهیم افکاری که شبیه هم هستند در یک طبقه قرار دهیم به چند طبقه برخورد می کنیم مثل :

      ۱- تفکر سیاه وسفید: همه آدم ها یا همه چیز یا خوب هستند یا بد و حد وسطی وجود ندارد .افراد ناراضی چون همه چیز باید ایده آل باشد تا آنها راضی کند که در زندگی واقعی کمتر چنین چیزی امکان پذیر است از همه چیز و همه کس ناراضی هستند و نالان.

      ۲- تعمیم دهی :افراد ناراضی شکست ها و ناکامی حتی کوچک وناپایدار را به تمام زندگی خود تعمیم می دهندو مدام انتظار شکست از خود دارند. طبیعی است که احساس غالب بر این افکارشان نارضایتی می شود.چون این افراد بیشتر تمرکزشان بر قسمتهای سخت ومنفی تجاربشان است همین بخش از تجاربشان را تعمیم میدهند وخود را فردی میدانند که هیچ گاه احساس رضایت نداشته وخوشبختی را نچشیده اند.

      از طرفی باورهای ما که تفسیر اطلاعات و داده هایی که به ذهن ما می رسد را برعهده میگیرد از کودکی تحت فرهنگ و تربیت خاصی در ما ریشه می دواند و ما افکار خودرا در چهارچوب این باورها پیش میبریم . مثلا اگر از کودکی هر قدمی که برمیداشتیم هر بازی می کردیم با انتقاد و امر ونهی مواجه می شدیم “که تو نمی توانی” باور به نتوانستن در ما شکل می گیرد و ما دست به هر کاری که می زنیم این باور روشن ترین باور ماست که تو نمی توانی و از آنجایی که ما این باور را درونی کردیم و به نوعی در ذهن ما ملکه شده . ماهم با تمام وجود وفاداری خود را به این باور در مراحل و شرایط زندگی ثابت می کنیم و خود را در کارهایی اسیر می کنیم که باور ما به نتوانستن تایید شود.
      حال فردی که باور دارد ناتوان از انجام کارهاست چه طور می تواند از خود و زندگی خود راضی باشد؟
      چه باید کرد؟

      تغییر باورها سخت است اما شدنی. اگر ما توجه وتمرکزمان را از افکار منفی بگیریم جنبه های مثبت وقایع را ببینیم وبه تدریج خود خود آفریننده وقایع مثبت شویم کم کم باورهای ما هم زیر سوال میرود وبا فروریختن باور های قبلی از نو ساختمان باورمان را این بار با معماری درست میسازیم.

      ارتباط احساس رضایت از زندگی باشادی:

      رضایت از زندگی مفهوم بسیار نزدیکی با شادکامی دارد، به طوری‌که کسی که از زندگی خود راضی است احساس شادی بیشتری نسبت به کسی که از زندگی خود ناراضی است دارد ویابر عکس کسی که شادتراست از زندگی خود راضی تراست. .

      بد نیست بدانیم شادی ها دو نوع است:

      شادی‌های حسّی و گذرا مثل تفریح کردن،خندیدن و ….شادی‌های اصیل و پایدارمثل اینکه می گوییم فلانی آدم شادیه درمورد این فرد شادی به عنوان غالبش دراومده وتظاهر یا خودفریبی نیست
      رضایت از زندگی، به شادی‌های اصیل و پایدار، نزدیک‌تر است. و در واقع وقتی انسان راضی باشد از خود یا زندگی به طور کل ، معنایش این است که یک شادی اصیل و پایدار دارد. می‌شود گفت که اینها (شادی و رضایت از زندگی)، گاهی اوقات، نزدیک هم هستند و بعضی اوقات، نتیجه یکدیگرند. یعنی این که رضایت از زندگی هم می‌تواند باعث ایجاد شادی اصیل و پایدار ‌شود.

      شادی‌های موقّت هم در ایجاد رضایت از زندگی، بسیار مؤثّرند؛ چون اگر کسی آن شادی‌های اصیل درونی را داشته باشد، ولی موقّتاً کسل باشد و نشاط نداشته باشد، این آدم می‌تواند از طریق عواملی (مثل صحبت کردن با دوستان و یا برخورد با طبیعت)، این شادی را در خودش ایجاد کند.
      اگر ما دردرونمان شاد نباشیم وتوجهی به این ناشاد بودن درونی نداشته باشیم پرداختن به این شادی‌های گذرا می‌تواند یک نوع فرار و یا یک نوع مکانیسم دفاعی باشد، هر چند که مثبت‌اند و شخص را از ناراحتی دور می‌کنند. پس استفاده از شادی‌های گذرا برای ایجاد نشاط، به شرطی خوب است که انسان را تشویق کند که بتواند به دنبال شادی درونی برود؛ ولی اگر دنبال آن شادی‌ پایدار نرود و دائم دنبال این گونه شادی‌های گذرا باشد، بیم آن می‌رود که این شادی‌های مثبت گذرا، به شادی‌های منفی گذرا تبدیل شوند.
      برای اینکه انسانی باشیم که از درون شاد است واحساس رضایت می کند یک تربیت مستمر و طولانی نیاز است که از همان زمانی که ما تصمیم به بچه دارشدن میگیریم در ذهن داشته باشیم که فرزند شادی را تربیت کنیم ،اگر به کودکمان اجازه شادبودن بدهیم حتی زمانی که خود حوصله نداریم و ناشاد هستیم واگر به او بیاموزیم چه طور نگاه وباور مثبتی داشته باشد،وقایع مثبت را جذب کنند وسپس از داشتن این تجارب مثبت شاد وراضی شوندودر نهایت اگر بابزرگ شدن شادی های خودرا کوچک نکنیم واز شادبودن آدم بزرگها نترسیم می آموزیم از درون شاد باشیم واحساس رضایت کنیم.

      ارتباط احساس رضایت با گذشته :
      یک سوال برای ارزیابی احساس رضایت در زندگی می توان این باشد که اگرزندگی گذشته خود را یک لحظه درنظر آورید اولین حسی که وجود شمارا فرا می گیرد چیست؟

      چه از گذشته خود راضی باشیم وچه ناراضی باید بدانیم این گذشته نبوده که احساس کنونی وشاید آینده شما از زندگی تان را را تحت تاثیر قرار م‌داده چون گذشته، گذشته است و هیچ‌قدرتی ندارد بلکه این تصویری از گذشته است که در ذهن‌مان نگه داشته ایم .پس یک بار دیگر قدرت خودرا مرور کنیم که چه طور می توانیم به گذشته بیجان جان دهیم وبه احساس کنونی خود از زندگی جهت دهیم در حالیکه این افکار، باورها و ارزش‌هایی که به صور مختلف کسب نموده‌ایم هستند که چارچوب‌ها و ساختارهایی را در ذهن ما می‌سازند و ما براساس آنها یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش می‌کنیم. بنابراین می‌توان چنین گفت که ما اطلاعات محیط پیرامون خود را به صورت خام ادراک نمی‌کنیم، بلکه ذهن هر یک از ما دارای چارچوب‌ها یا ساختارهایی است که بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامونمان می‌نگریم. وبعد با تکرار فکر کردن در قالب این چهارچوب ها احساساتی کلی مثل رضایت از زندگی یا نارضایتی از زندگی را از خود نشان می دهیم.

      احساس رضایت از زندگی در ارتباط آن با جامعه:

      وقتی در جامعه ای احساس نارضایتی به وفوردیده میشود آیا می توان آن را نادیده گرفت وبه حساب باور ها وافکار هریک از افراد جداگانه گذاشت؟
      رضایت از زندگی یک نشانه است. کاهش عمومی احساس رضایت از زندگی، ممکن است دلالت بر افزایش ویژگیهای منفی جامعه همچون بیگانگی، بی قدرتی،بی اعتمادی و .. داشته باشد و میتوان آن را همچون هشدار و زنگ خطری برای جامعه تلقی کرد.
      میزان احساس رضایت از زندگی عمومی افراد همچنین حاکی از نگرش و ارزیابی افرادجامعه نسبت به وضع موجود است.اگر احساس رضایت به خوبی در چهره و رفتار مردم آشکار باشد می تواند نشان از ارزیابی و نگرش مثبت افراد از شرایط جامعه خود باشد.

      ماجرای پول و احساس رضایت:

      اگرچه داشتن پول در احساس رضایت بی‌تاثیر نیست؛ اما راه رسیدن نیز نیست. پول داشتن به طور مستقیم وبی واسطه احساس رضایت واقعی را کمتر برای ما به ارمغان می آورد بلکه پول با تامین استقلال،بهبود ارتباطات به خاطرسرمایه گذاری برروی نیازهای ثانویه مثلا نیاز به دلبستگی پس از تامین نیازهای اولیه ما به خوردن و…و همچنین داشتن امکانات برای سفر کردن و آشنایی با افراد جدید و در نهایت با یادگیری مهارت های مختلف احساس رضایت را در ما ایجاد میکند.در واقع داشتن پول زیاد در صورتی احساس رضایت را برای ما به همراه دارد که زندگی مارا عمودی بالا نبرد وکیفیت زندگی خودرا هم از دست ندهیم

      ارتباط خود آگاهی با احساس رضایت:

      خودآگاهی به این معنی است که افراد چگونه به خود نگاه می‌کرده و براساس این دید چه احساسی پیدا می‌کنند؟

      نوع خودآگاهی ما، پیش‌بینی کننده‌ی احساس رضایت از خودمان و زندگی است و به نظر می‌رسد، احساس رضایت نیازی است که تقریباً تمام فعالیت‌های ما معطوف به آن می‌باشد. این‌که با تغذیه، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمین کنیم، سعی نمایید شغلی را به‌دست آوریم که هم به آن علاقمند باشیم و هم برآورنده نیازهای روزمره‌مان باشد، به دیگران کمک کنیم، این‌که و به مسافرت برویم، نایل شدن به تک‌تک این هدف‌ها منجر به احساس رضایت ما از خود خواهد شد. احساس راضی نبودن ، نشانه‌ایست، به فرد هشدار می‌دهد که نیاز به تغییر دارد.
      اصلی‌ترین و اساسی‌ترین بخش این تغییر با کار بر روی خودآگاهی شکل می‌گیرد. ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که پس از عمری با خود زیستن، قاعدتاً باید خود را بشناسیم. ولی با کمال تعجب می‌بینیم که عده‌ قلیلی به این مهم نایل آمده‌اند. ما کمتر حاضریم وقتی را صرف این کنیم که ببینیم دارای چه خصوصیاتی هستیم و به‌ندرت می‌توانیم به‌طور منظم ارزش‌ها، علایق، چیزهایی که دوست نداریم، اساس باورهایمان یا سبک‌ زندگی‌مان را تجزیه و تحلیل نماییم. ما فقط در تکاپو هستیم کارهایی که دیروز انجام دادیم، را امروز کم و بیش تکرار کنیم و به احتمال همین عمل را فردا و روزهای بعد هم انجام می‌دهیم.

      خودآگاهی یعنی آگاهی یافتن و شناخت اجزای وجود خود؛ شناخت مواردی همچون خصوصیات ظاهری، احساسات، افکار و باورها، ارزش‌ها، اهداف، گفتگوهای درونی و نقاط قوت و ضعف خود. به عبارت ساده‌تر، این‌که شما از نظرظاهری چه ویژگی‌هایی دارید؟ از نظر عاطفی در چه شرایطی هستید. آیا معمولاً گوشه‌گیر و منزوی هستید یا شلوغ و پر سر و صدا؟چه نقاط قوت و ضعف و یا چه ویژگی‌های مثبت یا منفی دارید؟ بسیاری دیگر از این موارد همگی جزء “خود” شما است.

      اجزاء خودآگاهی

      ۱- شناخت ویژگی‌های جسمانی و بدنی
      در نظر هر یک از ما انسان‌ها، برخی از ویژگی‌های ظاهریمان مثبت و برخی دیگر منفی است. برای مثال “شما داشتن چشمانی آبی را برای خود یک ویژگی مثبت ارزیابی می‌کنید، اما از این که کمی چاق هستید احساس خوبی ندارید. شناخت ویژگی‌های ظاهری لازمه خودآگاهی است. شما می‌توانید با تکیه بر نقاط مثبت و با احساس رضایت حاصل از این نقاط قوت در جهت برطرف نمودن نقاط ضعف خویش اقدام نمایید.

      ۲-شناخت توانایی‌ها و مهارت‌های خود

      شناخت نقاط قوت
      همه ما یک‌سری صفات خوب داریم. هیچ کس نیست که خصلت خوبی نداشته باشد. برخی از این ویژگی‌ها برای شما کاملاً آشکار است و برخی دیگر را به خوبی نمی‌شناسید و باید آن‌ها را کشف کنید. خصوصیات مثبت زیادی درون ما وجود دارند که خودمان آن‌ها را نمی‌شناسیم، اما دوستان‌ و اطرافیانمان از آن‌ها آگاه‌اند. بنابراین می‌توانیم با آنها مشورت کرده و این ویژگی‌ها را پیدا کنیم. آگاهی داشتن از صفات مثبت به ما اعتماد به نفس می‌دهد و کمک می‌کند تا بتوانیم با خودمان ارتباط خوبی برقرار کنیم.

      شناخت توانمندی‌ها هر کدام از ما استعدادها و توانایی‌هایی زیادی داریم، که باعث می‌شود در کارهای بسیاری موفق باشیم. مثلاً بتوانیم روابط اجتماعی خوبی را با دیگران برقرار ‌کنیم، شناگر قابلی باشیم و غیره. اما نباید فکر شود استعداد در یک زمینه‌ی خاص به معنای کامل و بهترین بودن در آن زمینه است. برای مثال نباید فکر کنیم، که حتماً باید مثل یک نقاش بزرگ نقاشی کنیم تا بگوییم نقاشی من خوب است و یا نباید مثل یک قهرمان شنا باشیم تا فکر کنیم که در ورزش شنا خوب هستیم.
      با آگاهی یافتن از استعدادهایمان می‌توانیم آن‌ها را درون خود پرورش داده و به توانمندی مشخص و کارآمدی تبدیل نماییم. آگاهی داشتن از توانمندی‌های خود و پرورش هر چه بهتر آن‌ها به فرد جسارت و قدرت می‌بخشد و اعتماد به خود و خود باوری را در او افزایش می‌دهد و باعث می‌شود فرد از خود پنداره مثبتی برخوردار باشد.

      شناخت پیشرفت‌ها و موفقیت‌ها هر یک از ما از زمان تولد تا به حال کارهای زیادی انجام داده‌ایم و موفقیت‌ها و پیشرفت‌های بسیاری هم داشته‌ایم.
      واقعیت امر این است که پیشرفت‌های ما به یک‌سری کارهای بزرگ و عجیب مثل کشف جدیدترین عنصر شیمی، یا یک اختراع عجیب و غریب محدود نمی‌شود. بلکه منظور از پیشرفت و موفقیت انجام یک‌سری کارهای معمولی زندگی است. مثلاً اولین باری که توانستیم بدون کمک دوچرخه سواری کنیم، اولین باری که توانستیم بند کفش‌هایمان را به تنهایی ببندیم و موفقیت‌های بالاتر، مثل اولین باری که یاد گرفتیم بخوانیم و بنویسیم و باز هم موفقیت‌های بالاتر مثل پیدا کردن شغل، انتخاب همسر، همه و همه جزء پیشرفت‌ها و موفقیت‌های زندگی ما محسوب می‌شوند.

      ۳-شناخت نقاط ضعف
      آیا فکر می‌کنید، می‌توانید فردی را پیدا کنید که همه ویژگی‌های او مثبت باشد؟ آیا کسی پیدا می‌شود که همه کارها را خوب انجام دهد؟ توانایی ما محدود است و همه انسان‌ها در برخی موقعیت‌ها ضعیف عمل می‌کنند و نواقصی دارند. اشتباه کردن و ضعف‌ داشتن در هر فرد کاملاً عادی و طبیعی است. اما شناخت نقاط ضعف خود و پذیرش آن‌ها و درونی ساختن این‌ باور که هر کس می‌تواند خطا کند و از اشتباهات خود چیزهای جدیدی یاد بگیرد کاملاً ضروری و شرط لازم برای پیشرف،شادبون وتجربه احساس رضایت است. زمانی که شما خودتان را شناختید ـ ویژگی‌های مثبت و منفی و استعدادها و توانایی‌های خود را ـ و زمانی که توانستید خودتان را با همه نقاط قوت و ضعف بپذیرید و دوست بدارید؛ آن وقت می‌توانید با تکیه بر این خودآگاهی واقعی در مسیر پر پیچ و خم زندگی با موفقیت و اعتماد به خود و عزت نفس حرکت کنیددر حالیکه از شرایط کنونی زندگی خودودر حرکت بودن خود احساس رضایت می کنید مسلماً در چنین شرایطی از بهداشت‌روانی بالایی برخوردار خواهید بود.

      نارضایتی سازنده :

      یعنی می شود ما از زندگی خود ناراضی باشیم و این نارضایتی ما سازنده باشد؟چگونه؟
      تاحالا براتون پیش اومده که گاهی با یک نکته کوچک ،یه جمله وحتی یه سوالی که از یک دوست،آشنا وغریبه کردید چه طور هم به خودتان و هم به آن دوست کمک کردید ؟
      اکثر ما ممکنه یه وقتهایی با نارضایتی بگوییم که من از زندگی خودم راضی نیستم این چه زندگیه ؟به قول قدیمی ها خیری توش نیست واقعا تو زندگیت هیچ وقت مواقعی نبوده که احساس رضایت نکنی ؟با این سوال با یاد آوری زمانهایی که از زندگی مان احساس نارضایتی می کنیم و این احساس را به گذشته ،آینده هم می کشانیم و تعمیم می دهیم به فکرفرو می رویم .واقعا بگردیم حتی با یه حساب سر انگشتی هست و بوده مواقعی یا وقایعی که به خاطرش خوشحال شدیم و احساس رضایت کردیم .
      فقط کافیه قلم برداریم و روی یه ورق یه طرف بنویسیم از کجاهای زندگیمون به طور کل واز چه بخشی از خودمون و روابطمون راضی نیستیم و چرا؟ وطرف دیگه دل ورق رو بذاریم برای یادآوری جاهایی که احساس رضایت رو چشیدیم و باز هم چرا؟
      در قسمت دوم اگه چیزی رابه خاطر نیاوریم که در کل انسان ناراضی و فلسفه زندگی ما نارضایتی از همه چیز و همه کس است و این نارضایتی برایمان مخرب است اما اگر ستون دوم ما (بخش انچه در ما احساس رضایت را به وجود آورده )کم کم پر شود می تواند تکیه گاه محکمی شود برای تغییر در ستون اول که چه طورمثلا اگر از تعطیلات تابستان سال گذشته به دلیل نداشتن برنامه احساس رضایت نداشتیم ،این نارضایتی را پایه ای برای تحول در تعلیلات امسال قرار دهیم و به نوعی نارضایتی مابا برنامه ریزی درست برای تعطیلانت سازنده رضایت کنونی یا آینده ما می شود .
      منافع عمل کردن به این روش:
      ۱-با این روش در واقع ما آفرینش وقایع مثبت و به دنبال آن تجربه احساس رضایت نزدیک و در کنترل خود می بینیم
      ۲- از طرفی با مرور زمان یا شرایطی که در ان تجربه احساس رضایت داشتیم وشیرینی آنرا را چشیدیم مشتاق تر می شویم که باز هم این تجربیات شیرین ومثبت خود را تکرار کنیم.
      -۳با داشتن شواهد به خود می آموزیم که نارضایتی در یک جاو زمان به همه زمانها و کل زندگی خود تعمیم ندهیم.
      ۴- و در نهایت نگاه ما به احساساتی مثل احساس نارضایتی از منفی بودن صرف فاصله می گیرد واز دل نارضایتی به دنبال رضایت می رویم.

      افراد همیشه ناراضی :

      تصور کنید آسفالت خیابانی خوب نباشد. افرادزیادی از آن عبور می‌ کنند، اما تعداد کمی هم ممکن است ذهن ‌شان همیشه درگیر شود که این چه وضعیتی است؟یا وقتی به یک اداره ای مراجعه می کنند اگر کمی معطل شوند به سرعت شاکی شده و نارضایتی خود را در حالیکه افراد دیگری که منتظر هستند آرام نشسته انداز همه چبز باهم بروز می دهند. یعنی در واقع همیشه احساس فشار و نارضایتی می کنند. این افراد چه کسانی هستند؟چقدر در زندگی بااین افراد مواجه می شویم؟
      کسانی که همیشه ناراضی هستند. خلق‌ گرفته ‌ای دارند وشیرینی احساس رضایت را تجربه نمی کنند. اگر در زندگی این افراد تحقیق کنید متوجه می ‌شوید که وجوه مثبت و راضی کننده ی بیرونی هم نیز وجود دارد، اما به آن ها توجهی نمی ‌کنند، به ‌طور مثال ممکن است شغل مناسبی داشته باشند یا دوستان و…، اما این شغل یا دوستان نیز نمی‌ تواند رضایت‌ خاطردرونیشان را فراهم کند.. اگر از این افراد بخواهید گذشته‌ شان را تعریف کنند، فقط اتفاقات ناگوار را به یاد می ‌آورند و چشم‌ شان را روی موفقیت‌های زندگی‌ شان می ‌بندند و می ‌گویند بعد از این رویدادهای تلخ، دیگر روی خوش ندیده‌اند.
      در حقیقت این افراد توانایی دیدن لمس کردن خوبیهارا ندارند و حتی اگر برای مدتی کوتاه رضایت از زندگی را احساس کرده اند بسیار کوتاه و کم ودوام بوده آنقدر که مزه ی آن زیر دندانهایشان نمانده تا بخواهند تکرار شود. انها چون مدام ناراضی هستند انگیزه و پایه ای که با تکیه بر آن برای تغییر اقدام کنند ندارندو خود را در دور باطلی اسیر کرده اند با هر نارضایتی نارضایتی بعدی آنها بیشتر وبیشتر میشود.
      در مورد ارتباط با خانواده: افرادی که زیر یک سقف زندگی می ‌کنند و تحت عنوان خانواده نامیده می ‌شوند،چون با یکدیگر روابط عمیق عاطفی دارند و دلیل بار ژنتیکی مشابه و رفتار نزدیک به هم روی یکدیگر تاثیر گذارند. به همین دلیل امواج احساس فقدان رضایت از زندگی د رفضای خانواده می پیچدو خانواده را تحت تاثیر قرار دهد. وکم کم احساس نارضایتی احساس مشترک بین اعضای خانواده می شود.چرا مادر،پدر و فرزندان اضلاع مثلث زندگی را تشکیل می‌دهند به همین نسبت نیز رضایت یا نارضایتی هر یک از آنان از زندگی می‌تواند به دو ضلع دیگر و یا حتی کل زندگی سرایت کند. اما در این میان زنان به دلیل نقش‌های چندگانه‌ای که در زندگی ایفا می‌کنند پل ارتباطی بین اضلاع خانواده هستند و رضایت یا عدم رضایت آنها می‌تواند ابعاد مختلف زندگی را متاثر کند
      مثلا وقتی مادری از زندگی خود ناراضی باشدومدام در حال ابراز این ناراحتی خود به اعضای خانواده خود هست و یا حتی اگراعضای خانواده بدون اینکه ناراحتیش را ابراز کند متوجه احساس نارضایتی او از زندگی شوند ، می‌تواند همسر و فرزندان خود را در برخورد با مسائل و مشکلات به واکنش یاس و ناامیدی وتایید احساس نارضایتی خود بکشاند . در نتیجه ما باخانواده ای روبرو می شویم که افسردگی ناشی از نارضایتی های بیش از حدآن را بیمار کرده است.
      چگونه به این افراد یا خانواده ها می توان کمک کرد؟
      به آنها نکات مثبت ،خوبیها و زیباییهایی که ما از زندگی آنها می شناسیم را یادآور میشویم و تکلیف می دهیم تا خودنمونه ای از این موارد را پیدا کنند و سپس تمرکز خود را روی موارد مثبت و رضایت بخش زندگی خود ببرند وبه آنها کمک می کنیم با تمرین این تمرکز را حفظ کنند .در واقع باید رنگ مشکلاتمان،توقعات و انتظارات ونارضایتی ها را کمرنگ کنیم احساسات رضایت بخشی که در گذشته تجربه کردیم را به زمان حال بیاوریم.و اگر یاد نگرفته ایم که احسلاس رضایت را تجربه کنیم از همین امروز با تمرین تمرکز برروی وقایعی که افکار مثبتی را برای ما در پی دارد وبه دنبال آن احساس خوش آیند مثل شادی ،شروع می کنیم وبا تکرار این شادی های کوچک مثل نجام کار مورد علاقه احساسی به بزرگی احساس رضایت را تجربه می کنیم.

      راههای افزایش احساس رضایت از زندگی:

      ۱ – لحظات روزانه زندگی را درک کنیدهرروز زمانی را مکث کنید و صحنه های زندگی خود را آهسته به نمایش بگذارید.کودکان را حین بازی تماشا کنید، لبخند مادر یا پدرتان وبدرقه همسرتان را به دقت به ذهن بسپارید.در پایان روزویا حتی در طول روز به وقایع خوشایندی که برای شما اتفاق افتاده وارزیابی احساس خود از این وقایع بپردازید. کسانی که درنگ می‌کنند تا وقایعی را که به‌طور عادی با عجله پشت سر می‌گذارند، ببینند یا در طول روز به وقایع خوشایند روزانه فکر می‌کنند، افزایش قابل توجهی را از نظر رضایت و کاهش افسردگی گزارش می‌کنند.
      ۲ – از مقایسه بپرهیزیدمقایسه خودمان با دیگران می‌تواند به رضایت و عزت نفس لطمه وارد کندچرا که ما بادیگران متفاوتیم و تلاش برای انطباق خود با استانداردها،باورها وانتظارات متفاوت باما کار بیهوده ایست.پس به جای مقایسه کردن با دیگران، توجه خود را به دستاوردهای شخصی معطوف کنید تا به رضایت بیشتری دست یابید.

      ۳ – بیش از اندازه به پول توجه نکنید
      کسانی که پول را در رأس فهرست اولویت‌های خود قرار می‌دهند، بیشتر در معرض افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایین هستند. این امر در ملل و فرهنگ‌های گوناگون یکسان است. هر چقدر بیشتراحساس رضایت را در کسب کالاهای مادی بجوییم، کمتر آن را می‌یابیم. رضایت ناشی از داشتن پول وامکانات مادی ، عمر کوتاهی دارد و گذراست.

      ۴ – اهداف معنادار داشته باشید
      کسانی که برای تحقق چیزی ارزشمند تلاش می‌کنند، بسیار راضی‌تر از کسانی هستند که هدف یا آرزویی ندارند. این اهداف می‌تواند به سادگی یاد‌گرفتن مهارتی جدیدمثل اموزش ورزش یا هنر موردعلاقه باشد. انسان همواره برای رشد به نوعی معنا نیاز دارد. به گفته دانشمندان، رضایت در محل تلاقی لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل کار و چه در خانه آن است که فعالیت‌هایی انجام دهیم که از نظر شخصی هم لذت‌بخش و هم مهم باشد.

      ۵ – در کار ابتکار به خرج دهید
      میزان رضایت شما به خصوص در زمینه حرفه و شغل تا حدی به ابتکاری که به خرج می‌دهید، بستگی دارد. محققان معتقدند هنگامی که خلاقیت به خرج می‌دهیم، به دیگران کمک می‌کنیم و راه‌های بهبود در امور را پیشنهاد می‌کنیم یا کارهای اضافی انجام می‌دهیم، از کارمان بیشتر احساس اغنا می‌کنیم.اصلا اینکه بخواهیم با نگاه جدیدی کار کنیم نه از روی عادت و چاشنی علاقه را به کارمان بیافزاییم خود شروعی است برای تجربه احساس رضایت بیشتر در کار و به دنبال آن در کل زندگی .

      ۶ – دایره دوستیتان را گسترده تر کنید و به روابط در خانواده اهمیت دهید
      افراد راضی معمولا روابط بهتری دارند. اما صرف کمیت رابطه با افراد کافی نیست، بلکه کیفیت آن نیز اهمیت دارد. رابطه ی این افراد چه در اجتماع و چه در خانواده فاکتورهای مهم تفاهم وتوجه را باخود به همراه دارد.

      ۷ – نگاه مثبت داشتن:
      افراد راضی به صورت خود انگیخته امکانات موجود، فرصت‌ها و موفقیت را می‌بینند. وقتی آنان به آینده نگاه می‌کنند، خوشبین هستند و وقتی گذشته را مرور می‌کنند، معمولا گزینه‌های مثبت را می‌بینند. و در زمان حال هم توجه و تمرکز شان به سمت مثبت ها می رود
      ۸ – قدردانی از دیگران را در زندگی خود پررنگ کنید
      کسانی که سپاسگزاری می کنند ، معمولاً‌ سالم‌تر و‌ خوشبین‌تر هستند و بیشتر به سوی تحقق اهداف گام بر می دارند.مثلا افرادی که به کسانی که به آنان کمک کرده‌اند، نامه تشکرآمیز می‌نویسند، از نظر رضایت در سطح بالا و از نظر افسردگی در سطح پایینی قرار دارند.

      ۹ – ورزش کنید
      ورزش منظم حس تحقق چیزی را به انسان می‌دهد، امکان تعامل با دیگران را فراهم می‌کند، هورمون‌های عامل احساس خوب را در بدن آزاد می‌کند و عزت نفس را افزایش می‌دهد. ورزش با کاهش استرس و افزایش احساس شادابی موجب احساس بهتر و رضایت بیشتر در افراد می شود.افرادی که ورزش می کنند با تقویت حافظه و روحیه احساس رضایت بیشتری از زندگی می کنند.

      ۱۰ – بخشش را فراموش نکنید نوع‌دوستی و بخشش را به جزئی از زندگی خود تبدیل کنید و از این کار مقصودی را بجویید. محققان می‌گویند کمک به همسایه، داوطلب‌شدن برای انجام کارهای عام‌المنفعه یا اهدای کالا و خدمات باعث ایجاد احساس خوبی در شخص می‌شود که مزایای زیادی از نظر تندرستی به همراه دارد که از ورزش کردن کمتر نیست. گوش کردن به درد دل دوست، آموزش مهارت‌ها به دیگران ، توجه به موفقیت‌های دیگران و روحیه گذشت نیز به رضایت می‌افزاید. محققان می‌گویند کسانی که برای دیگران خرج می‌کنند، بیشتر از کسانی که برای خودشان خرج می‌کنند، احساس رضایت می‌کنند.
      ۱۱- وفاداری به زمان حال : یکی دیگر از موهبت های درونی ما درونی ما وفاداری نسبت به زمان حال است واکنون است: یعنی داشتن توجه دقیق و کامل به چیزی که درست در مقابل ماوجود دارد. توجه کامل خود را روی هر کار، هر فکر و هر حسی که در لحظه داریم متمرکز شویم به خاص بودن ومنحصر بودن زمان و مکان خود توجه کنید وحتی هنگام ظرف شستن وانجام کار همیشگی خود … آن را به عنوان کاری ارزش مند بدانید قدر لحظه را دانسته و آن را با لذت و تمرکز انجام دهید. دقت کنید و ببینید که » منِ شما، چه قدر سریع، لحظه ی حال را رها میکند و ناخودآگاه، دائم
      در تورهای مسافرتی آینده و گذشته در حال گردش است

      ۱۲-ساده گرایی: دنبال راه هایی برای ساده کردن زندگی خود بپردازید و از هر مسله ای که یک آسایش و د هها سختی برا یتان م یآورد، بپرهیزید. با این حال ساده کردن، به تنهایی باعث احساس رضایت نمیشودچراکه احساس رضایت ، بیرون از وجود ما شکل نمیگیرد بلکه حاصل نوع تعبیر ما از لحظات و تفسیرمان از آن چه که داریم، می باشد. تفکرات جدیدانسان را به ایده آ ل گرایی که تا حدودی آغشته به خیا لپردازی تشویق میکند و تنها ارمغان آن، افسردگی است.
      .

      وقتی احساس رضایت پاداش واقعی در زندگی ما شود؟

      از کودکی وقتی کاری که دیگران اسمشو کارخوب می گذاشتند انجام می دادیم مثلا به خواهر یا برادرمون که مریض بود در انجام تکالیفش کمک می کردیم، تشویق می شدیم ومشتاق تر برای انجام دوباره کارهایی از اون دست
      ویا وقتی نمره ۲۰ خود را تحویل بابایاما مان می دادیم و پول توجیبی بیشتری دریافت می کردیم وپدر ومادر را خوشحال تر می دیدیم بازهم به دنبال نمره ۲۰ بودیم وشادکردن پدرومادر
      و همین الان خیلی از کارهای خوب به باور خودمون یا منطبق بر استانداردهای جامعه انجام می دیم دنبال چه پاداشی از طرف چه کسی هستیم؟اصلا خودمون چه احساسی داریم؟
      اصلا بهترین پاداش چیه؟
      تا حالا براتون پیش نیومده که کاری را انجام داده باشین بدون هیچ توقع پاداشی از بیرون وتنها پاداشی و موثرترین پاداشی که گرفتید احساس گرم رضایت درونی بوده باشه چه لذتیه داشتن این احساس وحتی بالاتر اون فکرکنید ما بیشتر کارهامونو نه به منظور گرفتن پاداش از بیرون ،توجه از دیگران بلکه فقط بامنظورداشتن احساس رضایت انجام دهیم.
      اینجا با ارزش ها سروکارداریم وقتی داشتن احساس خوب درون پس از انجام کاری مثبت از کودکی برای ما ارزش شود وآن را درونی کنیم مثلا پسری که برای پدرش تعریف می کنه چه طور به پیرمردی کمک کرده وسبد خریدشو تادر منزلش برده پدربه جای گفتن آفرین و احسنت وچون این کار خوبو انجام دادی یک جایزه براش می خره یا حتی در کنار گفتن این جملات او را متوجه درونش کند وبه بگوید :از انجام این کار چه احساسی داشتی ؟اونقدرخوب بود که دوباره بخوای تکرار شه؟
      وبه این ترتیب است که ما از همان ابتدا با اهمیت دادن و ارزش کردن احساسات مثبت درونی مان رشد می کنیم وبهترین پاداش برای ما احساس رضایت میشود.

  10. ملیسا گفت:

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما خانم دکتر گرامی.
    من دختری ۲۱ ساله هستم. از ترم ۱ دانشگاه یعنی ۱۸ سالم بود یک پسری به اسم میلاد بهم پیشنهاد آشنایی داد.هردومون متولد ۷۳ هستیم. و قبل اینکه ایشون منو در راه دانشگاه ببینن توی یه موسسه با هم همکار بودیم و مشاوره تحصیلی دانش آموزا در اون موسسه بودیم بعد کنکورمون البته .و ایشون از اونجا منو دیده بود بهم علاقه پیدا کرده بود.یک روز در راه دانشگاه دیدمشون و چون همکار بودیم یه سلامی باهم میکردیم و آقا میلاد گفتن که ملیسا خانوم من تو درس زبانو ریاضی مشکل دارم و چون شما تو آموزشکاه به بچه ها یاد میدادید این درسارو میتونم شمارتونو داشته باشم که اگه مشکلی داشتم از شما بپرسم منم گفتم باشه ولی فقط در همین حد باشه کمکتون میکنم.البته من دختری هستم که با هیچ پسری دوست نشدم.و اعتقادم اینه که دوستی خوب نیست با جنس مخالف و دوست نداشتم واقعا دوستیو بعد ایشون شماره منو گرفت گهگاه اس ام اس میداد شعر خودش می سرایید واسم میفرستاد و بهم گفت نمیدونستم چجوری شمارتونو بگیرم.ریاضیو بهونه کردم که حرفامو از یه طریق بهتون بزنم و بگم باهم آشناشیم.منم به ایشون گفتم که نه من خوشم نمیاد نه نه.. من مهندسی متالوژی میخونم و ایشون هم هوشبری و هردومون در دانشگاه سراسری هستیم.ولی دانشگاهامون یکی نیست. من به میلاد گفتم من دختریم که تا بحال با پسری دوست نشدمو ترجیح میدم دوست نشم که دچار گناه بشم و اگر قرار با کسی آشنا بشم میخوام پسری باشه که با همونم ازدواج کنم.بعد گهگاه ایشونو تو راه دانشگاه میدیدمشون.آخه دانشگاهامونم نزدیک هم بود بعد کم کم ایشون بهم گفت که من بخدا علاقه دارم به شما منم رو حرفم که دوستی نمیکنم هنوز پایبند بودم.حتی آقا میلادهم تا بحال بادختری دوست نشده بود.یه دو ماهی طول کشید که از خودش گفتو منو راضی کنه..واقعا بهم علاقمند شده بود. روزایی که من دانشگاهم تا ساعت ۷ طول میکشید و واسه اون ۱۰ تموم میشد بیرون دانشگاه منتظرم میموند که یوقت تنها بر نگردم نگرانم بود.. ایشون هم خیلی پسر خوبی هستن. دو ماه اول که طول کشید تا من قبول کنم آخه گفت باور کن من قصدم باهات ازدواجه.. الان ۳سال از دوستیمون میگذره و خدارو شکر رابطمونو هردومون همواره کنترل کردیم.۶ماه اول که حتی من نمیذاشتم دستمو بگیره.الان که سه سال گذشته فقط درحد یه دسته.یعنی با اینکه نسبت به هم شناخت کامل داریم فقط یه دستامون باهم برخورد داشته در این حد.و این نکته هم بگم که هیچکدوممونم تو شبکه های مجازی مثل وایبرو و… نیستیم.به هم اعتماد تام داریم.و منم از همون اول به مامانم از شخصیتو همه چیه میلاد گفتم که چجوریه.واقعا پسر سالمیه.حالا که الان یک سال مونده دانشگاهمون تموم بشه اون با خانوادش در میون گذاشته که از دختری خوشم میاد و واسه ازدواج میخوامش اما پدر مادرش گفتن که هم یه سال درست مونده هم دو سال سربازیت مونده یه کار ثابت باید داشته باشی..بعدشم هم سن بودن خوب نیست. ما واقعا هیچ مشکلی باهم نداریم هم سازگاری داریم هم از نظر ظاهر به هم میایم یعنی همه چی عالیه.این هم سن بودنمونو خانوادش گفتن نه خوب نیست.. واقعا دلبسته ی همم شدیم. حالا میلاد هم رضایت خانوادش واسش مهمه هم از اینور منو دوست داره. خانم دکتر بنظر شما چیکار باید کنیم؟ واقعا ازتون ممنون میشم راهنماییم کنید. با تشکر فراوان.

  11. ناشناس گفت:

    سلام…
    خسته نباشی.. لطفا کمکم کنید یکم سردرگم شدم
    من به شخصی چندین سال علاقمند بودم و هستم…
    و همچنین ایشون چندین سال به بنده علاقه داشتن..تا اینکه موضوع را از طریق مادرم میفهمم..
    و موافقت میکنم…و از تصمیمم مطمئین بودم…
    تا اینکه طی اتفاقی ایشون پدر شون را از دست میدن..
    و بعد از چندین روز رفتارشون با من فوق العاده سرد میشه…
    و من طی یه مدت کوتاا به این پی میبرم ک خانوادش با من مخالفن …
    خیلی به این موضوع فکر کردم…
    زما زیادی گذاشتم ک چیکار کنم…
    گفتم حالا ک باهام سرده بزارم فراموشم کنه..
    و الان دوماهه ک سراغشو نگرفتم…
    اما خب نبودش هم داره آزارم میدع…
    بنظرتون کارم درست بوده؟

ارسالی پاسخی برای ثمین

*