داستان یک فیلم
با اینکه مدتی از سریال «لاست» گذشته، ولی میتوان گفت که واقعه شگفتآوری است. کمتر چیزی را پیدا میکنید که اینگونه دستههای متفاوتی از آدمها را نهتنها راضی، بلکه تا مدتها درگیر کند. حوادث ناگهانی و اتفاقات مرگبار و هیجانانگیز در فضایی معماگونه و اسرارآمیز، معماهایی که در عین ظرافت بسیار پیچیدهاند و درست بهموقع گشوده میشوند، آنجایی که حتی انتظارش را نداریم و یا آنجایی که از شدت هیجان یافتن پاسخ تقریبا تا سر حد جنون و یا ناامیدی پیش رفتهایم. انسانهایی که هریک به تنهایی هم جذابیتشان غوغا میکند و حالا فرض کنید با روابط بینظیر و احساسات استثنایی انسانی دست به دست شدهاند. به تمام اینها عشق، ازخودگذشتگی، ایمان و امید را هم که اضافه کنیم، دیگر جای شکی نمیماند که «لاست» قطعا پدیده اعجابانگیزی است و میتواند ساعتها پای تلویزیون میخکوبمان کند. آنگونه که مثل آدمهای معتاد (که البته هیچ علاقهای به ترک اعتیادشان ندارند) از نرسیدن دیویدی فصلهای آتی استخوان درد بگیریم و در ذهن، آدمها و اتفاقها را بارها و بارها مرور کنیم.
در میان تمام ویژگیهای بارز سریال «لاست» به قطع آنچه برجستهتر است، شخصیتپردازی تک تک کاراکترهاست. ابتدا با آدمهایی برخورد میکنیم که بازماندگان پرواز ۸۱۵ اوشنیک هستند و در جزیرهای دیدنی (که زیباییاش نیز یکی دیگر از نکات بارز مجموعه است) گیر افتادهاند و برای رهایی به هر دری میزنند. اما هرچه پیش میرویم، تلاش برای زندهماندن جای تلاش برای رهایی را میگیرد. هرچه بیشتر با آنها آشنا میشویم، قضاوتهایمان واقعیتر و از هیجان خالیتر میشود. میان این کاراکترها که بسیار فکر شده و دقیق طراحی شدهاند، همه ما میتوانیم گوشههایی از خودمان یا ایده آلمان را پیدا کنیم. اینجاست که وقتی صحبت از بازسازی «لاست» در ایران میشود، اولین چیزی که ذهنمان را آشفته میکند، این است که آیا با این درصد بالای بیتوجهی به هویت و ویژگیهای کاراکتر در فیلمنامهها و سریالهای روی آنتن اصولا امکان چنین چیزی هست؟ و آیا میتوان با حوصله تمام از کودکی تا بزرگسالی هریک از نقشها را بررسی کرد و به یک شخصیت رسید که در هر موقعیت رفلکس مناسب با خود واقعیاش، ناخودآگاهش و شرایط آن لحظه را دارد؟ بیشک در حالی که زمزمههای ایرانیزهشدن «لاست» به گوش میرسد، این موضوع، مسئلهای است که ذهن تکتک دوستداران (شاید شیفتگان واژه درستتری باشد) «لاست» را مشغول میکند. بازآفرینی «لاست» با تمام نکتهسنجیها و ریزهکاریهای فراوانش قطعا تامل و تلاش بسیاری را میطلبد. با توجه به اینکه یک تیم ۱۸ نفره فیلمنامه «لاست» را نوشتهاند و این آدمها را اینگونه با مهارت آفریدهاند، درنظرگرفتن این مسئله میتواند شروع مناسبی باشد برای نسخه ایرانی محبوبترین سریال این روزها. البته این تنها آغاز درست است، چراکه آفرینش تکتک موقعیتها و فراز و نشیبهای «لاست» انرژی فراوانی میطلبد. حالا بماند که اصلا چقدر امکاناتش را داریم و چقدر تواناییاش را، که سریالی بسازیم با این میزان تعدد لوکیشن، تعدد کاراکتر و موقعیت.
با یک خوشبینی بزرگ، برای آنکه ما هم که از دسته دوستداران پر و پا قرص سریال هستیم، در این اتفاق مبارک سهمی داشته باشیم، تصمیم گرفتیم برای چندتایی از شخصیتهای مهم سریال (البته مهم به لحاظ تاثیرگذاری) جایگزینهای مناسبی پیشنهاد کنیم.
۱) جک شفرد
جک یک جراح موفق ستون فقرات است که در جزیره به نوعی رهبر بازماندگان سانحه محسوب میشود. با یک دکتر خوشتیپ انساندوست طرفیم که از درون با مشکلات و آشفتگیهای روحیاش دست و پنجه نرم میکند و از بیرون با مسائل و درگیریهای دیگران. بعضی جاها به شدت دوستش داریم و گاهی اوقات به طرز عجیبی حرصمان را درمیآورد. در هر حال جک شفرد بهعنوان راه حل بسیاری از مشکلات جزیره یکی از نقشهای محوری «لاست» است که با بازی متیو فاکس هم شهرت عالمگیری دارد و هم جذابیت عالمسوزی.
۲) کیت آستن
یک فراری دوستداشتنی، جسور و توانا. کیت دلرباترین، باهوشترین و در عین حال قابل اعتمادترین فرد جزیره است. قبل از سقوط، او ناپدریاش را کشته است و پس از مدتها تعقیب و گریز در استرالیا توسط پلیس دستگیر شده و قرار است با پرواز ۸۱۵ به آمریکا بازگردانده شود. بعد از سقوط، کیت سعی میکند هویت خود را پنهان کند که البته به سرعت از این راز پرده میافتد. اما آنچه محبوبیت عجیب او را رقم میزند، محبت و دلسوزی واقعی اوست، به سادگی به تماشاگر میباوراند که نهتنها بدذات نیست، بلکه سراسر عشق است و صداقت. کیت تواناییهای جالبی دارد؛ میتواند یک دختر سرخوش دلربا باشد یا یک مادر یا یک عاشق از خود گذشته.
۳) جان لاک
لاک پیش از سقوط روی ویلچر مینشست و وقتی چشمهایش را در جزیره گشود، روی جفت پاهایش ایستاد و دیگر خبری از ناتوانیهای جسمی نبود. این شد که پای معجزه به میان آمد و کمکم ماجراها به سمت و سویی رفت که جان لاک برگزیده لقب گرفت. مهمترین جنبه شخصیت جان اراده قوی و ایمانداشتن به سرنوشت است. به ماجراجویی در جزیره میپردازد و در واقع بسیاری از زوایای پنهان جزیره را او کشف میکند. شاید بیش از دیگران جزیره را دوست دارد، چون چیزی به او داده که همیشه به دنبال آن بوده است. تاحدودی یکدنده است و به دیگران از بالاتر نگاه میکند. جان لاک معتقد است آنها از سر اتفاق پا به جزیره نگذاشتهاند.
۴) سعید جراح
سعید یک افسر عراقی است که در زمان جنگ خلیج فارس عضو ارتش عراق بوده است. پس از شکست عراق او اسیر میشود و از آنجایی که زبان انگلیسی میداند، مسئول شکنجه فرمانده خود از طرف آمریکاییها میشود. بعد از سقوط، سعید که از الکترونیک سررشته دارد، تلاش میکند با استفاده از بیسیم برای گروه نجات علامت بفرستد، ولی هیچ گاه موفق نمیشود. سعید نیز بهعنوان یکی از شخصیتهای برجسته داستان تاثیر فراوانی در پیشبرد ماجراها دارد. او که به ظاهر یک افسر خشن ارتش است، در واقع بسیار احساساتی است و در تمام دوران زندگیاش چه پیش از ورود به جزیره، چه در دوران حضورش و چه پس از خروج از آنجا، همیشه عشق نقش برجستهای در زندگیاش دارد.
۵) جیمز «سایر» فورد
بیشک جذابترین مرد جزیره است؛ نه از آن رو که جاش هالووی مرد جذابی است، بلکه شخصیتپردازی سایر آنگونه است که حتی در اوج لحظههای بدجنسی و آزار و بدخلقی دوستش داریم. از آن جنس آدم بدهایی که پاکی از ته چشمهایشان فواره میکشد اما از زندگی یاد گرفتهاند که تا جایی که میشود باید خوبی را خفه کرد و بیاعتماد به همه چیز و همه کس این دنیا زیست. سایر با جلوتر رفتن داستان کمکم بزرگ و بزرگتر میشود. عاشق میشود، زیستن را تجربه میکند. صاحب خانواده و شکلی از خانواده میشود. تا جایی به سمت بازگشت به خود واقعیاش پیش میرود و موفق است که تمثال خودخواهترین فرد جزیره را به شکلی رویایی در یکی از سکانسها میشکند و اوج فداکاری را نمایش میدهد.
۶) چارلی پیس
او یک نوازنده معروف سبک راک است که در جزیره به کلیر دل میبندد و در نهایت در یکی از ایستگاههای جزیره (ایستگاههای پروژه دارما) غرق میشود.
۷) هوگو «هارلی» ریس
هوگو تشنه محبت است و در مهربانی میان ساکنان جزیره همتایی ندارد. او مسئول جیرهبندی غذا میشود. زمین گلف تدارک میبیند و همیشه نقش همراه مهربان با لبهای آویزان جزیره را دارد. برای اولین بار عاشق میشود. هارلی تنها کسی است که کودکی را به شدت به یادمان میآورد و بهطرز معصومانهای با حساب و کتابهای بزرگترها فاصله دارد.
۸ و ۹) جین سو کیون و سان هوا کیون
زوج دوستداشتنی جزیره. مهمترین مشخصه این زوج کرهای عشق است.
سان دختر یک سرمایهدار است که عاشق میشود و در راه بهدست آوردن و حفظ این عشق وارد درگیریهای فراوانی میشود. سان یکی از آرامترین زنان جزیره است که کمکم به فضای دستهجمعی دیگران وارد میشود و دیرتر با بقیه ساکنان اخت میگردد. در جزیره در شرایطی متوجه بارداریاش میشود که میداند زنان باردار در جزیره زنده نمیمانند. جین پسر یک ماهیگیر است که دل به سان میبندد و برای به دست آوردن دل سان از خود تا نهایت دل میکند. جین آرام و بیسر و صداست. سرش حسابی به کار خودش است و از آنجایی که انگلیسی نمیداند، خیلی در بحثها و مناظرهها شرکت ندارد. خیلی طول میکشد تا جین به دیگران اعتماد کند و خود و همسرش را بهعنوان اعضای این خانواده باور کند. عشق به او انتهای بخشندگی را آموخته است، هرچند که در برابر هر چیزی که فاصله میان او و سان قلمداد شود، میتواند زمین و زمان را به هم بدوزد.
۱۰) ژولیت برک
دکتری که از دیگران میآید؛ جذاب، مهربان، موقر و باهوش. او پزشک موفقی است که به جزیره آورده شده تا در اجرای نقشههای بلند بنجامین همراهیاش کند. نمیتوان دوستش نداشت و نمیتوان روی زنانگی بیحد و حصرش که با جرئت و منطق آمیخته شده چشم فرو بست. ژولیت به قطع بانوی برگزیده جزیره است. در همیاری چه میان دیگران و چه وقتی به ساکنان میپیوندد، از کنه وجودش مایه میگذارد. فداکاری نهاییاش هم ما و هم جیمز فورد شیفته را ویران میکند.
رویا نونهالی: رویا نونهالی با لبخندهای شیرینش مجبورمان میکند برای ایفای نقش ژولیت انتخاب دیگری نداشته باشیم. هم حسابی خانم است و هم به اندازه مهربانی در چهرهاش دارد و این مهربانی بدجوری با زنانگی کاملی آمیخته است. نونهالی میتواند هم پرستار خوبی باشد و مرهم بر دردهای جسم و روح ساکنان بگذارد و هم به وقت نیاز تندخوییاش را همچون آتش بر وجود خاطی ببارد.
۱۱) بنجامین لاینوس
او رهبر گروه «دیگران» است؛ مقتدر، سیاستمدار، تیزهوش، رهبری تمام و کمال.
او کسی است که در راستای اهدافش نه از دست دادن را میفهمد، نه بخشیدن را. از آن جنس آدمهایی که نمیتوان مستقیم در چشمهایشان نگاه کرد و نترسید. همیشه در حال بررسی آدمهای اطراف و موقعیت است. بن شاهکاری است که با وجود آنکه نفرتانگیزترین اتفاقات جزیره را رقم میزند، نمیتوان تحسینش نکرد.
منبع: مقالات کانون مشاوران ایران
بازدید:۴۵۳۶۹۸