امروز : دوشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲ می باشد.

خانواده‌های امروزی از نسل خودشان چه می‌دانند؟

خانواده‌های امروزی از نسل خودشان چه می‌دانند؟

با دوستی آشنا شدم که گستره حوزه فعالیت و دغدغه‌های خودش و دوستانش برایم حیرت‌انگیز بود. کتاب‌خوان، حساس به جامعه، متعهد و دموکرات. عصبانی بود، چون خودش و دوستانش فکر نمی‌کردند، حرف نمی‌زدند و آن‌طور که او به نظر می‌آمد، بی‌قید و بند نبودند. نگران بود، چون فکر می‌کرد با ادامه چاپ این ستون، خیلی زود دیگران همه نسل چهارمی‌ها را آدم‌هایی از سنخ کاراکتر مخلوقی تصور خواهند کرد و «نسل چهارمی» تبدیل به یک لیبل خجالت‌آ‌ور خواهد شد. اما واقعا چاپ این صفحه، یک فاجعه برای نسل چهارمی‌هاست؟

نسل چیست؟
ظاهرا در حدود هر ۱۰ سال شکل جدیدی از نسل‌ها ظهور می‌کنند. هر ۱۰ سال، ما از فرهنگ، ارزش‌ها، پسندها، علایق هنری، دیدگاه‌های سیاسی و قهرمانان اجتماعی خود تعریفی جدید ارائه می‌کنیم.
تعریف دیگری هم از نسل وجود دارد: فاصله میان خانواده های امروزی و فرزندانشان. زوجی که در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرده و در سال ۱۳۶۰ بچه‌دار شده‌اند، در سال‌های دهه ۸۰ شاهد شکل‌گیری فرزندانشان خواهند بود، اما در این بین یک نسل میانی نیز به وجود خواهد آمد. فرزندان زوجی که در سال ۱۳۴۸ ازدواج کرده‌اند، در سال‌های ۷۰ نسل خودشان را پدید می‌آورند. بنابراین هیچ نسلی به لحاظ زیست‌شناختی باعث حیات نسل بعدی نمی‌شود. همواره یک «نسل میانی» وجود خواهد داشت که فرهنگی متفاوت با نسل قبلی خود دارد.

هویت نسلی
جامعه‌شناسان می‌گویند هر نسلی ظرف ۱۰ سال به هویت خود نائل می‌شود؛ یعنی زمانی که آحاد آن نسل تقریبا ۲۰ الی ۳۰ ساله‌اند. به عبارت دیگر هویت نسلی در فاصله بین عصیان نوجوانی و پختگی ۳۰ سالگی شکل می‌گیرد. ۳۰ سالگی زمانی است که فرد می‌تواند نخ تسبیح دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را پیدا کند. ۳۰ ساله‌ها خودشان را جزئی از نسل خویش می‌دانند و خیلی زود متوجه این می‌شوند که نسل جدیدی در حال شناساندن خود است و این اعلام موجودیت به گونه‌ای است که فرد ۳۰ ساله قادر است بین نسل جدید و نسل خودش تمایز قائل شود. این درک تفاوت‌ها و آن نخ تسبیح هویت نسلی را معنی می‌کنند.
همه ما در برهه‌ای از نوجوانی به مشارکتمان در فرایندی جمعی وقوف می‌یابیم؛ فرایندی که تعبیری از دوره و زمانه‌مان ارائه می‌کند؛ در نحوه تزیین اتاق‌هایمان، مد لباس‌هایی که می‌پوشیم، نوع موسیقی‌ای که می‌پسندیم، کلمات یا تعابیری که در زبانمان ابداع می‌کنیم و همچنین اشخاص مشهوری که همچون قهرمانان می‌ستاییم.

نسل‌های آن ور آب‌ها
اسم‌گذاری ترتیبی نسل اول، نسل دوم، نسل سوم و… از آن ماست، آن طرف آب‌ها نسل‌هایشان را با دهه‌ها نام‌گذاری می‌کنند: نسل دهه ۵۰ و یا نسل دهه ۸۰٫
جنگ جهانی اول نقطه آغازین شکل‌گیری نسل‌ها در غرب بود. انگلیسی‌ها سال ۱۹۱۴ با این اعتقاد که آرمان‌ها و ارزش‌های برترشان برای شکست‌دادن آلمان‌ها کفایت می‌کند، جنگ جهانی را نوعی ورزش تلقی می‌کردند.
نسل سردرگم سال‌های ۱۹-۱۹۱۴ که به خاطر جهلِ نسلِ قدیمی‌تر از خودش قلع و قمع شده بود رودیار کیپلینگ می‌گوید اگر کسی علت هلاکت ما را پرسید، بگویید دلیلش دروغ‌گویی پدرانمان بود)، ذهنیت غربی را از بیخ و بن دگرگون کردند.
در آمریکا و در زمانه نسلی متفاوت، آرتور میلر، نویسنده مشهور در دهه ۱۹۳۰ وارد سنین جوانی شد. میلر در زندگینامه‌اش معمولا برای توصیف نسل خود، تفاوت‌های آن نسل با نسل‌های بعد را برمی‌شمرد. او در سال ۱۹۶۵ سخنرانی‌ای در دانشگاه میشیگان ایراد کرد و به‌عنوان مردی ۵۰ ساله از دوران تحصیل خود در همان دانشگاه سخن گفت.
سال‌های دهه ۱۹۳۰ و دهه ۱۹۶۰ دوره رفتار بنیادستیزانه، عصر آرمان‌گرایی و فعالیت‌های پرشور دانشجویی بود، اما تفاوت این دو دهه در چه بود؟
میلر در پاسخ گفت که حال و هوای حاکم بر دوره جدیدتر به طرز عجیبی آکنده از شادی است. اما وقتی توضیح بیشتر از او خواستند، مضطربانه فریاد زد که احتمالا عوامل اف.بی.آی درمیانشان حضور دارند و روزی همه حاضران را به خاطر آن جلسه بازخواست خواهند کرد.
دلیل این ترس، خاطرات میلر از دهه ۵۰ میلادی بود. زمانی که کمیته «بررسی فعالیت‌های ضدآمریکایی» به ریاست سناتور مک‌کارتنی او را به دلیل عقاید سیاسی‌اش در دهه ۱۹۳۰ مورد بازخواست قرار داد. این بازخواست نوعی اعمال خشونت نسلی بود که میلر در نمایشنامه «بوته آزمایش» آن را نشان داد؛ نمایشنامه‌ای که حمله یک نسل به نسلی دیگر را شرح می‌دهد.
باربارا راسکین، نویسنده معروف آمریکایی که در دهه ۱۹۳۰ به دنیا آمد و در دهه ۱۹۵۰ به شهرت رسید، در آثارش ویژگی‌های دختران جوان دهه ۱۹۵۰ را با جزئیات کامل بیان می‌کند:
«- همیشه در فرودگاه سر و وضعمان مرتب بود.
– چون نمی‌دانستیم چه‌کار دیگری بکنیم، چینی‌آلات، ظروف شیشه‌ای و نقش و نگار ظروف نقره‌مان را به دقت انتخاب می‌کردیم، در قرعه‌کشی‌های نزدیک‌ترین فروشگاه‌های بزرگ شرکت می‌کردیم.
– برای آن‌که از زندگی عقب نمانیم، ازدواج می‌کردیم. بی‌اختیار برای خودمان غم و غصه به جان می‌خریدیم، برخلاف زنان اطواری دهه ۱۹۲۰، ما الکی خوش نبودیم، هیچ وقت نمی‌توانستیم آن‌قدر که دلمان می‌خواست، لاغر شویم. یاد قرص‌های رژیم لاغری بخیر!
درباره نسل بعدی چنین می‌گوید:
دختران ما نگران این هستند که اگر حقوقدان یا فضانورد شوند، ممکن است اجاقشان کور شود. پسرانمان هم فکر و ذکرشان این است که مدرک M.B.A، ماشین B.M.W و کامپیوتر I.B.M به دست آورند. آنها درباره آپارتمان‌نشینی، سهام و روش‌های جلوگیری از بارداری با هم گفت‌وگو می‌کنند و از شهرهای بزرگ و تابلوهای پرنور خوششان می‌آید.»

ذهنیت نسلی
تمام کسانی که به تعلق خود به نسلی خاص عمیقا وقوف دارند، می‌توانند تعریف روشنی از نسل خود ارائه کنند، بین خودشان و نسل‌های قدیمی‌تر یا جوان‌تر تمایز قائل شوند و می‌توانند به تحلیل این موضوع بپردازند که خصوصیات نسل خودشان از کجا ناشی می‌شود.
در واقع آنها دارای ذهنیتی نسلی هستند و قادرند این ذهنیت را همچون محکی برای معلوم‌کردن جایگاه خود در تاریخ و نیز سهم خودشان در فرهنگ اجتماعی به کار ببرند.
ابژه‌های نسلی (ابژه معادل فارسی Object به معنی چیزی که با آن روبه‌رو می‌شویم است).
می‌توان گفت ابژه‌های نسلی آن پدیده‌هایی هستند که برای ایجاد حس هویت نسلی به کار می‌بریم. به عبارت بهتر نسل عبارت است از مجموعه‌ای از انسان‌ها که در ابژه‌های نسلی با یکدیگر سهیم شده‌اند. من در دهه ۱۳۵۰ به دنیا آمده‌ام و در سال ۱۳۶۰، ۱۰ ساله بودم.
ابژه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن زمان عبارت بودند از: امام خمینی(ره) جنگ ایران و عراق، سرودهای رزمی، کوپن و صف، ترورهای سیاسی، تلفن‌های سکه‌ای، کارتون‌های ژاپنی و حماسی، مانتوهای اپل‌دار، کفش اسپورتیج، برنامه ورزش و مردم و… پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان خاطرات دیگری داشتند:
خانه‌های بزرگ، شهرهای خلوت، مسافرت‌های طولانی، ملک‌الشعرا بهار، مصدق، کودتا و جنگ جهانی، تئاتر روحوضی، بنان، قحطی. پدران و مادران ما هم ابژه‌های خودشان را داشتند: دکتر شریعتی، مرتضی مطهری، احمد شاملو و فروغ فرخزاد، فرهاد، شلوارهای پاچه گشاد، محمدعلی کلی، ژیان و پیکان جوانان صفحه‌های ۴۵ دور و لاله‌زار.
اما کدام شخصیت مشهور از نسل خود بیشتر عمر می‌کند تا از یک عمر به عمر دیگر انتقال پیدا کند؟
فقط با گذشت زمان می‌توان به این پرسش پاسخ گفت. اما یک چیز واضح است؛ اگرچه نسل‌های جدید ارزش‌های نسل قبلی را به چالش می‌کشند، اما به سوی همه نسل‌ها دست یاری هم دراز می‌کند. در عکس روی جلد صفحه گرام گروه بتیل‌ها، کلوپ دلتنگان گروهبان پپر، چهره ۶۲ نفر به چشم می‌خورد، از جمله اسکار وایلد، اچ.جی.ولز، گوستاو یونگ و جانی ویسمولر، هنرپیشه نقش تارزان در سال‌های دهه ۳۰ و ۴۰٫ تصویری که القاگر این فکر بود که بی‌کس‌بودن جوانان دهه ۶۰ میلادی در فاصله گذشته و آینده‌شان – فکری که قطعا مخل آرامش ذهن است – از بی‌کس‌بودن همه ابنای بشر حکایت می‌کند.
دوره نوجوانی اصولا زمانی است که نسلی خشونت خود را به نسل دیگر اعمال می‌کند. به این ترتیب که نسل نوظهور باید ابژه‌های والدین را دور بریزد تا بتواند بینش دوره خودش را به وجود بیاورد.
در واقع فقط زمانی که نسل نوظهور سلیقه‌های نسل قبلی را به وضوح نقض می‌کند، می‌توان فهمید نسلی جدید ظهور کرده است. یک نمونه مثال‌زدنی از ابژه‌های نسلی، ابژه‌های دهه ۶۰ میلادی هستند.
اگر اشیای داخل اتاق‌های نوجوانان را به دقت بنگریم، می‌توانیم زیر و روشدن ابژه‌ها را تا حدودی مشاهده کنیم. اتاق‌های کودکان و نوجوانان موزه عظیمی است که می‌توان با مقایسه تغییرات آنها در طول دهه‌های مختلف شکل‌گیری نسل‌ها را به خوبی لمس کرد.

تفاوت نسل‌ها
نسل‌ها با یکدیگر متفاوت‌اند. نسل شکل‌گرفته در دهه ۶۰ و هنگام جنگ تحمیلی که با سختی‌ها و کمبودهای زیادی مواجه بود، خواه ناخواه با نسل بعدی که هنگام رفاه نسبی متولد شده‌اند، اختلاف دارد.
تکنولوژی، باسوادی، گسترش زندگی شهری و سیاست‌های دولتی در تفاوت نسل‌ها تاثیرگذارند. کمتر از ۵۰ سال قبل در تهران داشتن تلفن یک امتیاز محسوب می‌شد و تنها ۲۰ درصد خانواده‌های ایرانی تلویزیون داشتند، اما امروز حتی کودکان هم موبایل دارند و تعداد شبکه‌های داخلی و ماهواره‌ها انگشتانمان را برای تعویضشان خسته می‌کند!
جمعیت دانش‌آموزی و دانشجویی ایران از سال ۱۳۵۷ تاکنون رشدی بی‌سابقه داشته است، جوانان نسل سوم و چهارم از پدر و مادرهایشان باسوادترند. این‌که بزرگ‌ترها چند پیراهن بیشتر از آنها پاره کرده‌اند، باعث نمی‌شود در مقابل باورهای آنها کوتاه بیایند و ساکت بمانند.
در سال ۱۳۵۵، ۱۹ درصد جمعیت در گروه سنی نوجوان قرار داشتند. در سال‌های اوایل ۶۰ سیاست‌های جمعیتی، مردم را مستقیم یا غیرمستقیم به داشتن فرزند تشویق می‌کرد و در نتیجه در حال حاضر جمعیت جوان کشور بالای ۷۰ درصد است.
ایران جوان‌ترین کشور جهان محسوب می‌شود. این جمعیت اکثرا در شهرها ساکن هستند و این تغییر بافت باعث دگرگونی الگوی زندگی و ایجاد فرهنگی جدید شده است.
شکل‌گیری هر نسل جدید، خواه ناخواه نسل‌های قبلی را بهت‌زده می‌کند. گذشت زمان در ما اضطراب ایجاد می‌کند، چرا که ما و دوره و زمانه‌مان را به انقراض نزدیک‌تر می‌کند؛ ترسی که برای پنهان‌کردنش به مفاهیمی مثل بحران بزرگسالی و میانسالی متوسل می‌شویم و چشم به روی روان‌شناسی اجتماعی می‌بندیم.
وقتی نسل درمی‌یابد که نسل نوظهوری دست‌اندرکار غصب جایگاه اوست یا می‌تواند با پذیرش این فرهنگ جدید با نسل بعدی تعامل کند و یا با خصومت و توسل به تخریب نسل بعدی با عصر جدید روبه‌رو شود.
چهارچوبی که در آن نسل سوم از یک طرف آن وارد خواهند شد و تا زمانی که خودشان بخواهند حضور داشته باشند، ما همراه آنها خواهیم بود.
یک روز نوشتیم ما شماییم، همان‌قدر شاکی، همان‌قدر عاصی و همان‌قدر متفاوت که شما. این را نوشتیم و دادیم دست شما… تفاوت‌های این نسل که به قول بعضی‌ها از یک سیاره دیگر آمده‌اند، بیش از هر زمان از لابه‌لای صفحه‌هایی که به اسم آنها منتشر می‌شود و نه به رسم آنها، آشکار می‌شود. به دنبال پاسخ این سؤال سختیم: چرا نسل سوم شدیم؟
یکی از دوستان در تعریف نسل سوم به طنز نوشت: «موجودات جوانی را گویند که فعلا خیلی مهم هستند، ایول‌های خفنی که تریپشان خیلی باحال است. فقط نمی‌دانیم از کجا شمرده‌اند که سه شده است!»
و بعد نسل جدید (چهارم) کم‌کم به این چهارچوب و کادر اضافه خواهند شد. ما نگاه و چهارچوبمان را ثابت نگه خواهیم داشت، آن‌چه که تغییر می‌کند، نسلی از همین مردم هستند که همچون قطاری از جلوی پنجره عبور می‌کنند. واگن‌های اول نسل سومی‌ها بودند و بعد نسل چهارمی‌ها در واگن‌های بعدی از راه می‌رسند و ما شاهد گذر این قطار خواهیم بود.

منبع: مشاورکو

بازدید:۶۹۸۷۵۱

رتبه مقاله در گوگل: 4-Stars

ارسال نظرات

پاسخی بگذارید

*