مرگ مشکوک افراد معروف
با اینکه چند روز بعد از مرگ تونی اسکات، روزنامهها اعلام کردند که او خودکشی کرده، اما هنوز خیلی از اهالی هنر نمیتوانند بپذیرند که این کارگردان مطرح خودکشی کرده باشد، آن هم در شرایطی که قراردادی چرب و چیلی با تام کروز بسته بود تا در قسمت دوم فیلم «تاپ گان» همکار باشند. میگویند که اسکات خودش را به سمت رودخانه پرت کرده است. مصاحبه زنش هم این نکته را تایید میکند. زنش فردای مرگ او گفت که ریدلی سرطان مغز داشت و چون میدانست درمان نمیشود، خودش را کشت.
بعد از مدتی و بعد از پیگیریهای زیاد، اما کالبدشکافی این کارگردان نشان میدهد که او داروهای آرامبخش و ضدافسردگی مصرف میکرد و تقریبا همه نزدیکان کارگردان میدانند که او رابطه خوبی با زنش نداشت، حوادثی که شاید در نهایت به مرگ کارگردان انجامید.
اما اسکات تنها فردی نیست که به مرگی مشکوک در گذشته است. در گذشته، چه در میان ایرانیها و چه در میان هنرمندان جهانی، افراد زیادی بودهاند که مرگ آنها هنوز مشکوک است. در ادامه به مرگ مشکوک ۱۰ هنرمند میپردازیم.
تختی و ماجرای خانوادگی
غلامرضا تختی بیشتر از آنکه یک کشتیگیر باشد، یک قهرمان ملی بود. درست است که او چند قهرمانی جهان داشت و از نظر مدال، میتواند یک نام ماندگار در ورزش ما باشد، اما آن چیزی که تختی را محبوب و ماندگار کرد، چیزی دیگر بود. ورزشکاران زیادی بودند و هستند که از نظر تعداد مدال، بیشتر از تختی روی سکو رفتهاند، اما کمتر کسی پیدا شده که بدون انگیزههای تبلیغاتی، درخواست کمک برای مردم زلزلهزده کند.
کار تاریخی تختی بعد از زلزله بویین زهرا، در تاریخ ایران ماندگار شد، چون از دل برآمده بود. اما همه آنهایی که فقط برای مطرح کردن خودشان و به شکل تبلیغاتی سراغ ماجرا رفتند، فقط باعث خنده و تفریح شدند. دست کمک تختی، برای زلزلهزدگان بویین زهرا پیش از آن هم از آستین بیرون آمده بود و دستان سرد مردم وطنش را گرفته بود.
با همه اینها قرار نیست یک پهلوان، همه جا در اوج باشد. زندگی خانوادگی مرد دوستداشتنی ورزش ایران، آنچنان خوب نبود. و همین بهانهای شد تا او را به حاشیه برانند. تختی از آنهایی نبود که به سادگی تسلیم شود، اما همین بهانه کافی بود تا مرگ او را خودکشی جلوه دهند. روزنامههای آن روزگار خبر خودکشی پهلوان را روز ۱۷ دی منتشر کردند، اما کسی این خبر را باور نکرد.
صمد بهرنگی، افسانهای در ارس
صمد بهرنگی هرچند از نظر زور و بازو به پای تختی نمیرسد، اما از نظر محبوبیت از او کم ندارد. زمانی که در یکی از کتابفروشیهای استانبول، کتاب او را میان کتابهای محبوب دیدم، احساس غرور کردم که در بچگی، مدام داستانهای او را میخواندم. با این همه دو دیدگاه در مورد صمد قصههای ما وجود دارد.
یک دیدگاه میگوید که او اصلا آن چیزی نیست که برای ما تعریف کردهاند. اگر به مناطق محروم رفت، فقط به این دلیل بود که باید طرح دوران تحصیلیاش را میگذراند و مجبور به این کار بوده. به بچهها هم کتاب مجانی نمیداده، بلکه پولش را میگرفته. یعنی اسطورهای را که در ذهن ما ساخته شده پر میدهند. این همان دیدگاهی است که مرگ صمد آقای ما را، یک حادثه میداند. میگویند او میخواسته از رود ارس بگذرد و به شوروی سابق فرار کند و در رود خروشان غرق شده. روزنامههای آن روزگار هم همین را نوشتند.
اما تفسیری دیگر، میگوید که صمد را در رود ارس غرق کردند. باعث و بانی این نوع نگاه کردن هم جلال آل احمد بود، با مقالهای که در نشریه «آرش» منتشر کرد. او نوشت که مرگ صمد بهرنگی اتفاقی نبود، بلکه او را کشتند.
جیمز دین و ماشینی که ترمز پاره کرد
کمتر در دنیای سینما اتفاق میافتد که یک بازیگر فقط با شش فیلم، بدل به یک اسطوره تمام نشدنی شود. اما این اتفاق برای جیمز دین افتاد. او در مدت کمتر از پنج سال، یک ستاره بود. البته حضور او در فیلم اولش آن قدر کمرنگ است که خیلیها، این دو فیلم را جز سابقه بازیگری او نمیدانند، اما به هر حال او بازیگریاش را با فیلم «ملوان برحذر» در سال ۱۹۵۱ شروع کرد. همان سال در فیلم «سرنیزههای استوار» و سال بعد در فیلم «کسی دختر مرا دیده؟» بازی کرد. اما شروع موفقیت این بازیگر با فیلم «شرق بهشت» به کارگردانی الیا کازان بود. و بعد بازی در دو فیلم «شورش بیدلیل » و «غول» او را به اوج رساند.
نکتهای که برای خیلیها عجیب بود، مرگ جیمز دین بود که در ۲۴ سالگی و بر اثر بریدن ترمز ماشینش اتفاق افتاد. اما خیلیها این اتفاق را ساختگی خواندند. میگویند ماشین او را دستکاری کرده بودند.
مرگ جیمز دین، به دلیل قضایای سیاسی روی نداد، هر چند در آن روزها خیلی از هنرمندهای آمریکایی به سمت سوسیالیسم کشیده شده بودند. احتمالا کسانی ترمز ماشین او را دستکاری کردند که نمیتوانستند شهرت و محبوبیتش را تحمل کنند.
ستارهای که قربانی سیاسیبازی آمریکایی شد
مرلین مونرو، یکی از آن ستارههایی است که او را به اوج رساندند و وقتی دیدند که بازی و کار و کارآیی ندارد، نابودش کردند. مرلین مونرو در تاریخ پنجم اوت ۱۹۶۲ میلادی، در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ او. «مصرف بیش از حد داروی خوابآور» ذکر شد. اما کسی این داستان را باور نکرد. مرگ او را کار خانواده کندی دانستند و میترسیدند که خانم بازیگر اسرار خانوادگیشان را لو دهد.
نکته که حائز اهمیت است اینکه مونرو رابطه نزدیکی با بسیاری از سیاستمدارهای آمریکایی داشت و به همین دلیل کسی شایعه مرگ عجیب او را پیگیری نکرد، چون این بار دست جمهوریخواهها و دموکراتها در یک کاسه بود. هرچند که بسیاری از آنها این موضوع را قبول نمیکردند، ولی عدهای دیگر نیز میگفتند که آنها دستی در ماجرا داشتهاند.
مایکل جکسون و مرگی عجیب
مایکل جکسون در ۵۰ سالگی مرد و این سن مرگ یک نویسنده ایرانی را به یاد ما میآورد. صادق هدایت. او هم در ۵۰ سالگی در پاریس درگذشت؛ شهری که اسمش را روی دختر مایکل جکسون گذاشتهاند.
مرگ این ستاره پاپ، توجه بسیاری از مردم دنیا را به خود جلب کرد. او در اواسط سال ۲۰۰۹ بر اثر تزریق بیش از حد داروی قوی بیهوشی پروپوفول توسط دکترش، در سن ۵۰ سالگی درگذشت. البته پس از گذشت دو سال از مرگ مایکل جکسون، دکتر او به چهار سال حبس در زندان به خاطر قتل غیرعمد جکسون محکوم شد. اما هنوز کسی نمیداند که تزریق این دارو عمدی بوده یا خیر. دو دسته این اتفاق را ساختگی میدانند.
گروه اول میگویند که خود مایکل خواسته تا به زندگیاش پایان دهد، چون دیگر نمیتوانسته کار خلاقانهای انجام دهد و گروه دیگر معتقدند که ثروت او و کسانی که این پول به آنها میرسیده، عاملی برای مرگش بوده. به هر حال هر گروهی چیزی میگوید و هنوز کسی نمیداند که علت اصلی مرگ او چیست.
در این میان عامل سومی هم میتواند جالب توجه باشد. تعدادی از رسانههای ایرانی، معتقدند که مایکل در سالهای پایانی عمرش مسلمان شده بود و این نکته را هم یکی از دلایل احتمالی مرگ مشکوکش میدانند.
هیث لجر و تکرار ماجرای جیمز دین
در روز ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸، پیکر هیث لجر در آپارتمانش در طبقه چهارم ساختمانی در خیابان ۴۲۱ بروم در محله سوهوی نیویورک پیدا شد. بنابر گزارش پلیس، ترسا سولومون، خدمتکار خانه حدود ساعت ۱۲:۳۰ ظهر به آپارتمان هیث میرود و وقتی حدود ساعت یک برای تعویض لامپ حمام به اتاق هیث وارد میشود، او را در حالی پیدا میکند که روی تخت رو به صورت دراز کشیده و پارچهای سفید تا روی شانهاش بالا کشیده شده بوده و خروپف میکرده. حدود یکساعت و نیم بعد ماساژور هیث به آپارتمان او میآید. تا ساعت سه هیث از اتاق بیرون نمیآید و به همین علت ماساژور به موبایل هیث زنگ میزند و جوابی نمیگیرد. او سپس وارد اتاق هیث میشود و شروع به آماده کردن میز ماساژ و بعد هم سعی در بیدار کردن هیث میکند. بعد از آن با موبایل مری-کیت آلسن تماس میگیرد که شمارهاش در دفتر تلفن موبایل هیث بوده است. مری-کیت میگوید که یکی از افراد محافظش را به آپارتمان خواهد فرستاد.
بعد از اینکه ماساژور دوباره سعی در بیدار کردن هیث میکند، به اورژانس زنگ میزند. ماموران اورژانس اقدامات اولیه را انجام میدهند، ولی در ساعت ۳:۳۶ بعدازظهر، اعلام میکنند که هیث مرده است. پلیس گفته است که با وجود قرصهایی که در اتاق هیث پیدا کردهاند، ولی هیچ نشانه مشخصی که حاکی از خودکشی هیث باشد یافت نشده.
مورگان فریمن در باره مرگ مشکوک بازیگر نقش ژوکو گفته است: «از آنجایی که او در این فیلم نقش یک شخصیت شیطانی را بازی کرده است، مردم بازی در نقش این شخصیت را علت مرگ نابهنگام او میدانند، اما من فکر میکنم مرگ او هیچ ربطی به این پروژه نداشت.»
شیخ محمد خیابانی؛ مردی که نقطه پایانش را کسی نمیداند
نام شیخ محمد خیابانی برای ما آشناست، اما کمتر درباره او میدانیم؛ کاری نداریم از روی تنبلی خودمان است یا مسائل دیگر، ولی خیلی از ما در مورد شیخ محمد خیابانی کم میدانیم. درست است که متاسفانه اطلاعات درستی از او به ما نرسیده و در این نوشته کوتاه هم نمیشود به این قضیه پرداخت، اما مرگ او از زندگیاش هم عجیبتر است.
او در دو روز از قیامی که در فروردین ۱۲۹۹ شمسی انجام داد، نهادهای دولتی تبریز را به تصرف خود درآورد و شهر را از دست دولتیان خارج کرد. قیام بیش از پنج ماه ادامه داشت.
مخبرالسلطنه هدایت به ولایت آذربایجان منصوب شد و موظف شد که به کار خیابانی پایان دهد. قزاقها در نیروهای این مبارز رخنه کردند و خانهاش محاصره شد. میگویند که شیخ مبارز خودش را کشت، اما هیچ عقل سلیمی این نکته را باور نمیکند. چرا باید فردی مبارز، همچون خیابانی خودش به زندگیاش نقطه پایان بدهد؟
منبع: فارس پاتوق
بازدید:۳۹۸۷۵۴