امروز : دوشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲ می باشد.

تجربه در زندگی

تجربه در زندگی

تجربه در زندگی

صدا می‌پیچید. چون من وسط حمام بودم! البته با لباس، و اطرافم ستون‌های باعظمت. زیر پایم سنگ‌هایی که ۱۹۰۰سال قبل رومی‌ها لیف و سنگ پایشان(!) را آنجا می‌گذاشتند. جلویم استخری بود که بیا و ببین، البته فقط اجازه دیدنش را می‌دادند و شناکردن در آن قدغن است. اگرچه محال است که هوس شنا به سرت بزند، چون آبش اصلا شفاف و وسوسه‌انگیز نیست. البته در سال ۷۰ میلادی باید کمی جگر داشتی که این جور، از آب استخر ایراد بگیری. چرا که آن سال‌ها این تشکیلات زیارتگاه بود و آب استخر شفادهنده محسوب می‌شد. این زیارتگاه با چشمه و استخرش امروز حمام رومی‌ها نام دارد.
این حمام یکی از زیباترین جلوه‌های معماری پرشکوه رومی‌ها در محلی است که امروز جزو انگلیس محسوب می‌شود و درست وسط شهر بث است. (منصفانه‌اش این است که بگوییم شهر اطراف حمام رشد کرده.) مهم‌ترین قسمت این حمام چشمه مقدس است. از هزاران سال پیش، روزانه آبی به حجم ۱۱۷۰۰۰۰ لیتر با دمای ۶۴ تا ۹۶ درجه سانتی‌گراد از این قسمت می‌جوشد و این برای مردم روم باستان کافی بود تا آن را نشانی از تقدس بدانند. اولین معبدی که در کنار این چشمه ساخته شد، بین سال‌های ۶۰ تا ۷۰ بعد از میلاد مسیح آماده و به رب‌النوع سولیس پیشکش شد. به همین دلیل شهر به آکوا سولیس – آب‌های سولیس- تغییر نام داد، شهری که الان نامش بث یا حمام است.
در فرهنگ روم باستان، حمام کردن جایگاه ویژه‌ای داشت. حمام گرفتن فعالیت دسته جمعی بود. بسیاری از معاملات، رخدادهای سیاسی(!) و ملاقات‌های عاشقانه در این حمام‌ها برگزار می‌شد.
کمی بعد رومی‌ها برای خودشان سور و ساطی راه انداختند و سه قسمت درست کردند که آنها کالدریوم (وان آب گرم)، تپی داریوم (وان آب داغ) و فریجیدیوم (وان آب سرد) نام‌گذاری شدند. (همان جکوزی و وان آب سرد امروزه) گرمابه‌های رومی حتی اتاق‌هایی برای فروش کتاب و عطر و سالن تئاتر هم داشتند. پس از انحطاط امپراتوری روم، حمام رو به زوال رفت و به آرامی مدفون شد. حمام رومی در اواخر قرن ۱۸ میلادی دوباره کشف شد و با حفاری و بازسازی جان گرفت و حالا به عنوان یکی از پربیننده‌ترین آثار باستانی در شهر بث و حتی انگلستان قد برافراشته است. ورودی این حمام، هم‌سطح خیابان است، ولی چشمه مقدس، معبد رومی، حمام رومی و موزه آن از سطح زمین مقدار قابل توجهی پایین‌تر است.
در موزه این حمام اشیای جالبی پیدا می‌شود و آن میان بیشتر پیشکش‌هایی است برای رب‌النوع سولیس که مردم آن دوران داخل چشمه می‌انداختند. خرت و پرت‌های با مزه‌ای که حالا عتیقه شده‌اند، مانند بیش از ۱۲۰۰۰ سکه رومی یا طلسم‌هایی که روی ورقه‌های سربی یا قلع حک شده و تا خورده و در چشمه انداخته شده‌اند. در برخی از طلسم‌های رمزگشایی شده به نفرین‌هایی برخورد می‌کنیم که به دزدهای لباس حواله شده است. رومی بخت برگشته‌ای را تصور کنید که بدون رخت و لباس مانده، لنگ و قطیفه‌اش را برده‌اند!

بسیاری از آدم‌ها فکر می‌کنن که دارن کار بزرگی می‌کنن
بارها شده وقتی با دوستانی که مدت‌ها ندیدیم روبه‌رو می‌شویم، در پاسخ به این سوال که مشغول به چه کاری هستی، می‌گوید: دارم کار بزرگی می‌کنم، یک تجربه بی‌نظیر. بعد از یک بی‌طاقتی کشنده وقتی محصول کار را می‌بینیم، از آن همه طمطراق فقط یک تجربه خشک و خالی نصیبمان می‌شود. آن دوست نه دست به کار بزرگی زده و نه تجربه‌اش بی‌نظیر است. اصولا بر این باوریم که تجربه‌کردن، مجوزی است برای بی‌دقتی! کافی است هر کاری می‌خواهی بکنی و اسمش را بگذاری تجربه. کی به کیه؟ فقط پشت آن کلمه جادویی قایم شو و خودت را از پاسخ به هرچه که فن و علم و هنر و قاعده است، خلاص کن. حالا می‌گویید از کجا می‌گویی، ساده است. چون موقع خلق این مزخرفات خودشان اشراف دارند که بزرگ و بی‌نظیر هستند.
همین برای کوچک‌بودنشان کافی است. اما از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، وقتی قرار شد یادداشت بنویسم، گفتیم از کجا شروع کنیم؟ یکی گفت از آنجا که یک کار بزرگ کردیم، یک تجربه بی‌نظیر. لابد گمان می‌کنید که خُل شدیم و عقلمان پاره‌سنگ برمی‌دارد که چیزی که خودمان دست می‌اندازیم، گریبان‌گیر خودمان بکنیم، ولی اگر کمی صبر و حوصله کنید، قطعا با ما هم‌عقیده می‌شوید که کار ما بزرگ بود و یک تجربه بی‌نظیر.
ساختن یک کار از واقعه عاشورا واقعا حساسیت‌برانگیز بود و پرمسئولیت. خواننده اثر هم بدون شک بزرگ بود و حتما ارکسترش هم از تعداد بچه‌های پشت صحنه ما بیشتر بود. البته به استثنای روزهایی که ۲۰۰ نفر سیاهی لشکر داشتیم. اولین چیزی که مهم بود، این‌که فقط پنج روز وقت داشتیم و عجله می‌کردیم، چون ممکن بود کارگردان را از دست بدهیم (به علت سکته قلبی). اولین چیزی که به چشممان آمد، کوچکی خیمه‌ها بود که راستش تا آخر متوجه نشدیم که ما برای خیمه‌ها خیلی بزرگ بودیم یا آنها خیلی کوچک بودند. شهرک دفاع مقدس خیلی بزرگ بود یا سیاهی لشکرها خیلی کم. اما گفتیم سیاهی لشکر، یاد این افتادیم که آنها از ما آدم‌های بزرگ‌تری بودند، چون زودتر از ساعت هشت سر صحنه حاضر نمی‌شدند. حتما زندگی برای آنها مهم‌تر بود تا کار. وقتی حساب کردیم، دیدیم مجموع سن ما سه نفر مطمئنا به قرن نمی‌رسد، ولی ما باید می‌رفتیم به ۱۴۰۰ سال قبل و یک اتفاق بزرگ و ما حدود ۱۳ قرن کم داشتیم که این واقعا مشکل بزرگی بود.
سعی کردیم این کمبودها را از طریق کتاب‌ها و معلومات فردی، جنسی و بصری و غیربصری و حدس و گمان و کلی هم چاشنی جوانی جبران کنیم. خوشبختانه از زمانی که چشم باز کردیم، در هر محلی علم و کتل و… بوده که ما را با این حس پیوند داده. راستش را بخواهید، این کار، یک جورایی زنجیرزنی بود و مصیبت آن واقعه (عاشورا). مصیبتی که خودمان دست به یقه‌اش بودیم، در موقع ساخت در حس بصری صحنه‌ها به ما کمک می‌کرد.
فیلم‌برداری تمام شد؛ ما تصویرها را گرفته بودیم، ولی نمی‌دانستیم چطور به هم مربوط می‌شود. وودی آلن هم اولش نمی‌دانست و همه چیز را به تدوین می‌سپرد. باور نمی‌کنید، مصاحبه‌اش را با برگمن بخوانید. همین آدم‌های بزرگ بودند که به ما قوت قلب می‌دادند، حالا نگذارید پای اورسن ولز و دیگران را به میان بکشیم که نه برای او خوب است و نه ما.
ما هم برای خودمان شوکایی داریم (تدوین) که کار بزرگمان را دست او سپردیم و علی هم خدا خیرش بدهد. سر صحنه که بود، می‌گفت: یا مقلب القلوب من با اینها چه خاکی به سرم بریزم. دیگر به ما چه ربطی داشت، ما کار بزرگمان را کرده بودیم. حالا با هم یک آیت‌الکرسی می‌خوانیم و منتظر محصول نهایی می‌شویم.


به مرز ۱۰۰ سالگی رسیدی، باز هم دانش بجوی
برای نویسنده‌شدن هیچ وقت دیر نیست. مثال این جمله کلیشه‌ای یک نویسنده ۹۳ ساله آلمانی – فرانسوی است. (اشتباه تایپی هم در کار نیست و ۳۹ را به جای ۹۳ تایپ نکرده‌ایم.)
کتاب ۳۰ صفحه‌ای استفن هسل در صدر پرفروشترین کتاب‌های این کشور قرار گرفت و این نویسنده اثبات کرد که برای موفقیت در چاپ و نشر هیچ سن و مرزی وجود ندارد و فروش خوب اثر او در دوران کریسمس که خوانندگانش را به خشمگین‌شدن در برابر وضعیت دنیای امروز تشویق می‌کند، با تعجب همگانی مواجه شده است.
هسل در کتاب خود با انتقاد از سیاست‌های رئیس جمهور فرانسه نیکولا سارکوزی و تشدید نابرابری‌های اجتماعی، مردم را به مقاومت دعوت کرده است و خواستار آن شده که همه شهروندان اعم از پیر و جوان در قبال آن‌چه در پیرامونشان می‌گذرد، مسئولانه عمل کنند. هسل در سال ۱۹۱۷ در برلین متولد شد و از هفت سالگی با خانواده به فرانسه مهاجرت کرد. در زمان اشغال فرانسه از سوی نازی‌ها وی به نهضت مقاومت پیوست، دستگیر، شکنجه و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد.
کتاب کوچک مقالات هسل هم‌اکنون به قیمت سه یورو در ۶۰۰ هزار نسخه به فروش رسیده است و انتظار می‌رود از مرز یک میلیون نسخه نیز بگذرد. همچنین برای ترجمه آن به زبان ایتالیایی و دیگر کشورهای اروپایی درخواست‌هایی انجام شده است.
منبع: مقالات کانون مشاوران ایران

بازدید:۵۹۳۶۱۴

رتبه مقاله درگوگل:3-Stars

ارسال نظرات

پاسخی بگذارید

*