خوشبختی چیست؟ برگشتن هرگز برای من احساس خوشایندی نبوده؛ اگر کتابی را بستهام که خیلی هم سخت میبندم باز کردن دوبارهاش هرگز برایم لطفی نداشته و به سراغش هم نرفتهام، اما خب همیشه استثناهایی وجود دارد و هرچه بیشتر عمر میکنم، میبینم چقدر این مطلقگرایی در هر زمینهای به حماقت محض نزدیک میشود. و این استثنا برای من برگشتن به زندگی است؛ زندگیای که در ۲۵-۲۴ سالگیام کارم را از آنجا شروع کردم و در سالهای آخر دهه ۲۰ زندگیام دیگر بهطور مستمر در آن کار نماندم. شاید هم اصلا کارم جزو این استثناها نباشد، چون قهر و دلخوری به میان نبود، یکهو ماجرای داستانها برایم از نان شب واجبتر شد و نیاز بود تا به طور مستمر رویشان کار دوباره کنم و دیگر هم اینکه احساس کردم با گذشتن از مرز ۳۰ سالگی من دیگر فاصله گرفتهام.
حالا بماند که کار من این روزها کلی مخاطب دارد. به هر روی با وجود فاصلهای که افتاده بود، همیشه کار من برایم حکم همان خانه اول را داشت. اگرچه این روزها جای دلگیر برگشتنم با وجود مشغلههای بسیارم مربوط به حرفهام است و برایم حکم صدای خوش یک زنگ باد را دارد که به سوی آرامش فرا میخواندم. به هر حال و به گمانم بعد از حدود پنج سال برگشتنم چه فرقی میکند. اعداد و ارقام که همیشه حس واقعی آدم را بیان نمیکنند و راست نمیگویند. برگشتم، اما به گمانم ۲۰ سال از آن روزهای خوب و امیدهای بزرگ بزرگ میگذرد. ۲۰ سال از دفتر محل کار قبلیام و امروز سی و چند سال است و در آستانه ۴۰ سالگی همه دور هم بودند، با آرمانهایی که نمیدانم کجای این شهر مه گرفته جایشان گذاشتیم و بعضیمان رفتیم و اندکی هم ماندیم، اما نه با حس قلمهای دیروز. بگذریم همین سلام دوباره خودش نعمتی است در روزگاری که نمیدانیم این سلامهای هنوز کاغذی ما چقدر عمر میکند؟
برای خودم و شما طرحش را انداختهام. خب من که بهاره و من و تو هم که شماها، پس این وسط لابد برایتان این سوال پیش میآید که آملی کیست؟ در زندگیام خوشبختانه حسرتهای بسیار کمی دارم برای این که جای کسی دیگر زندگی کنم. ۲۰ سال کار کردن در نقش آدمهای مختلف هم کماکان این لذت تجربه زندگیهای دیگر را به من داده. پس میماند حسرتهایی اندک که به قول عزیزی آدم بیحسرت آدم بهدردنخوری است و من نمیخواهم باشم، پس این حسرتهای اندک را پاس میدارم. یکی از این حسرتها همین دخترک آملی است که احتمالا فیلمش را دیدهاید.
اگر هم ندیدید برای تداوم ارتباط و دوستیمان باید حتما ببینید. نیازی هم به دانستن زبان آنچنانی ندارد. فیلمی است تصویری که حکایت از دخترک جوانی دارد که کارش خوشحالکردن آدمهای دور و برش است. گشتن پی آدمهای غمگین و البته به قول فروغ خودمان گشتن پی بهانههای کوچک خوشبختی آدمها و او از طریق ایجاد همین اتفاقهای ساده کوچک است که به زندگی ساده و حتی غمگین خودش رنگ و روی خوشی و آرامش میدهد. همیشه به این کارش حسرت خوردهام، همیشه. و اینجا میخواهم این حسرت را با شما تقسیم کنم، هر کداممان برای خودمان بشویم یک آملی و شروع کنیم به پیداکردن این آدمها و دیدنشان که قطعا دور وبرمان کم نیستند و پیداکردن بهانههای کوچک خوشبختی آنها که اغلب بدون صرف هزینه مالی و فقط با صرف محبت، توجه، هوشمندی و کمی وقت عملی است. وقتی این پیشنهادهای آملیوار را برایتان مطرح میکنم، شما میتوانید هر بار تجربه خودتان را در عملیکردن نقشه آملیوار خودتان برای این صفحه بفرستید. البته برحسبِ هم اولویت زمانی و هم کیفیت خود کار شما، یک شماره در میان چاپ میشود.
یعنی یک شماره پیشنهاد من و خاطره من از اجرای آن پیشنهاد آملی وار و بعدی خاطره شما از انجام آن پیشنهاد. سعی هم میکنیم به پیشنهاد ارسالی شما نوع پیشنهاد آملی وار بهاره را که خودم باشم هربار تکرار کنیم تا رشته کار از دستمان نرود. تا ارسال مطالبتان هم من هی خودم پیشنهادهای» آملی وارم را انجام و ارائه میدهم تا حسرتم را به تجربه شیرینی بدل کنم و در پوست آملی بگنجم، اما عجیب دلم روشن است و من پیشاپیش باید مراتب تشکرم را نسبت به شماها مبذول بدارم.
پیشنهاد اول: بازسازی یک کتابخانه:
فامیل نزدیک من آقای «ر» روزهای ۷۰ سالگی را میگذراند. آدم پر از تجربه و عاشق مطالعهای هم هست، اما حوصلهاش از دست زندگی سر رفته و کمحرف و گوشهگیر شده. میگوید:
«با همه عشقی که به بچهها و همسرم و نوههایم دارم، اما میل و رغبتی برای ادامه زندگی ندارم.»
عادت ندارم که آقای «ر» محبوب سالهای کودکی و جوانیام، را که در روند رشد ذهنی من سهم خیلی زیادی داشته، اینطور خسته و بریده از زندگی ببینم. خب میروم به فکر و در ذهنم به علایقی که از او سراغ دارم فکر میکنم، به دلمشغولیهای سالهایی که جوانتر بود و خیلی زود و راحت به مقوله مطالعه و کتاب میرسم.
هنوز هم هر بار میبینمش از من کتاب تازهها را میپرسد و اگر داشته باشمشان حتما به امانت میگیرد. بعد هم تمیز و همیشه جلد شده پس میدهد. این عادت قدیمی اوست که کتابهایش را جلد میکند و همینطور کتابهایی را که به امانت میگیرد. به او زنگ میزنم و از همسرش اجازه میگیرم. قبلا در کتابخانه خودم چندین جلد کتابی را که دوتا ازشان دارم یا هدیه گرفتهام، در حالی که قبلا خریده بودم پیدا میکنم و میروم به منزلشان. ساعتها با خود آقای «ر» مینشینیم و کتابهایش را در همان اتاقی که دارد روی یک قفسه قدیمی مرتب میکنیم و فهرستبندی شده میچینیم. خانم «ر» چای و پولکی میدهد و میگوید:
«خودتان را حسابی خسته کردید!»
اما چشمهای آقای «ر» دارد برق میزند.
میگویم: «خانم میدانم که در این مجتمع و حتی این نزدیکیها کتابخانهای در کار نیست. میتوانید در تابلوی اجتماعات ساختمان بزنید که اهالی خود مجتمع میتوانند از آقای «ر» کتاب به امانت بگیرند. هم با نگهبانی هماهنگی میشود و هم تا جایی که من میدانم این مجتمع قدیمی پر است از آدمهای هم سن و سال خود شما!»
آقای «ر» میخندد و میگوید: «تو هنوز هم با حضورت میتوانی یک بلوای کامل به پا کنی.»
میخندم و میگویم: «چه بلوایی، این که خیلی خوب است. میتوانید ساعت هم تعیین کنید. مثلا ۱۰ تا ۱۲ صبح و حتی میتوانید کتاب هم اضافه کنید.» خانم «ر» میگوید این فکر خوبی است. به ازای هر سه کتاب امانت یکی برایمان بیاورند. آقای «ر» میخندد و به همسرش میگوید: «یادت هست همیشه دوست داشتم یک کتابفروشی کوچک داشته باشم؟» ژ
خانم «ر» اصلا این حرف به یادش نمیآید، اما این کار را بهانه خوبی برای پرکردن این همه وقت اضافی روز آقای «ر» و حتی خودش میداند. میرود و یک دفتر تمیز قشنگ را که شاید مال یکی از نوهها بوده و دیگر استفاده نکرده و اینجا جاگذاشته میآورد و میگوید:
«این هم از دفتر امانات!»
خب آقای «ر» بعدش زنگ زد و گفت سرش حسابی گرم شده و دو سه مشتری هم پیدا کرده و همین صدای خندهاش از دست کارهای من پای تلفن برایم مثل یک جعبه کادویی بنفش با روبان سرخابی بود.
حالا شما چه کار مشابهی میتوانید انجام دهید؟ لطفا بنشینید و خوب فکر کنید ببینید دوروبرتان آدم اهل مطالعهای را میشناسید که این روزها خیلی دل و دماغ رسیدگی به کتابهایش را ندارد؟ سنش خیلی مهم نیست. مهم این است که فقط اهل مطالعه باشد و البته نهچندان سر حال. به او پیشنهاد بدهید که یک نصفه روز یا بیشتر میخواهید بروید و به کتابهایش سروسامان بدهید. میتوانید تنهایی نروید و برای آنکه کار زودتر تمام شود، یک دوستی را در کار آملیوارتان سهیم کنید.
لازم هم نیست مثل آقای «ر» برایش کار درست کنید. البته اگر لازم بود، پیشنهادش را بدهید، منظورم این است که لازم نیست به اندازه آقای «ر» خسته و دلزده و نیازمند تغییر باشد. یادتان نرود اگر خودتان یا دوستتان کتاب اضافی دارد هم حتما برایش ببرید.
درست و مرتب کردن یک کتابخانه برای شما، او و منزلش قطعا شادیای به همراه دارد که میشود از همان بهانههای کوچک خوشبختی که گاه خیلی هم سادهاند.
خب منتظر عملیات اجرایی آملیوارتان و شرحش هستیم. برو جلو و حالش رو ببر رفیق!
تابلو خوشبختی اثر کیست؟
داستان از این قرار است که ناظم حکمت (Nazim Hikmat)، شاعر بزرگ ترک، روزی از دوست خود ابیدین دینو (Abidin Dino,)، هنرمند و نقاش مشهور ترک، خواست تا تصویری از شادی برای او بسازد. آثار هنری خلاقانه خیرهکننده ابودین، که به خاطر کارهای متنوع و همهکارهاش مشهور بود، این تصویر از خانوادهای را به تصویر میکشد که روی تختی شکسته با حیوانات خانگیشان، زیر سقفی که چکه میکند، در اتاقی کهنه میخوابند (اما با لبخندی بر لب هر یک از اعضا).
او عنوان نقاشی خود را “Mutlulugun Rsemi” که در ترکی به معنای “خوشبختی رسمی” است، گذاشت.
عابدین میدانست که حتی وقتی با منفیبافی و ناامیدی احاطه شده باشد، باز هم میتوان شادی را در میان تاریکی و ناامیدی یافت. خوشبختی فقدان رنج نیست. پذیرش رنج و قدردانی از همه شرایط زندگی است. زندگی بزرگترین هدیه انسان است. مهم نیست در چه شرایطی هستید.
به علاوه مصاحبه های او در چندین خانه رسانه ای برجسته پخش شده است. آنها عبارتند از: هندوستان تایمز، هافینگتون پست، بی بی سی و شبکه ۱۸٫ تقریباً همه افراد مشهور با او مصاحبه کرده اند. در کشور از مادر ترزا تا محمد علی. اولین کتاب او به تازگی منتشر شده است. این عنوان Moryaa Re! این یک تریلر جنایی است که شاید اولین رویه پلیس کشور باشد. او کار خود را با پوشش جنایی آغاز کرد. و در ادای احترام به تجربه و دانش او از این بیت. چندین افسر برجسته پلیس بمبئی و شعبه جنایات آن با او همکاری کردند تا این کتاب را ممکن کنند. آمیتاب باچان در بیانیه ای دوستی برای مارک مانوئل و تحسین کار او، فوروارد را نوشت.
نقاشی نماد شادی ونگوگ
گل آفتابگردان یکی از محبوب ترین نقاشی های گالری ملی انگلیس است. این نقاشی است که اغلب بر روی کارت ها، پوسترها، لیوان ها، حوله های چای و لوازم التحریر تکثیر می شود. همچنین این تصویری بود که ون گوگ بیشتر به آن افتخار می کرد.
این نقاشی در دورهای نادر از خوشبینی هیجانانگیز نقاشی شد، در حالی که ون گوگ منتظر ورود قهرمان خود، نقاش آوانگارد پل گوگن بود.
وینسنت تنها و پرشور به آرل در جنوب فرانسه نقل مکان کرده بود، جایی که آرزو داشت جامعه ای از هنرمندان با گوگن به عنوان مربی خود راه اندازی کند.
سه اصل کلیدی خوشبختی
دانشمندان دریافتهاند که سه چیز که مردم را بیشتر خوشحال میکند عبارتند از:
- لذت PLEASURE (انجام کارهایی که از آنها لذت میبرید)،
- درگیری ENGAGEMENT (احساس علاقه به فعالیتهای خود و ارتباط با دیگران) و
- معنی MEANING (احساس دوست داشتن کاری که انجام میدهید).
در حالی که بیشتر مردم وقت خود را صرف تلاش برای داشتن تجربیات لذت بخش می کنند، آزمایش ها نشان می دهد که لذت کمترین احتمال را در بین این سه مورد برای ایجاد شادی واقعی دارد.
انتخابهای این مرحله – وارد شدن به جریان، شمردن موهبتهایتان و لذت بردن از چیزهای کوچک – سه راه هستند که به شما کمک میکنند در طول روز با خودتان و دیگران ارتباط برقرار کنید. با انجام این کارها، اغلب متوجه می شوید که فعالیت های شما معنادارتر است.
بزرگترین اصل خوشبختی چیست؟
اگر مطالعات فلسفی زیادی انجام داده اید، ممکن است از قبل درباره بزرگترین اصل خوشبختی بدانید . این یک ایده آل نسبتا ساده است، اگرچه کاربرد آن می تواند کمی پیچیده تر باشد. نظرات مختلفی در مورد اینکه آیا اصل بزرگترین شادی واقع بینانه است یا اینکه می تواند حقیقت زندگی و اخلاق را بیان کند، وجود دارد. بنابراین، فقط آن چیست و به چه معناست؟
اصل بزرگترین شادکامی که بهعنوان پایهای برای فایدهگرایی استفاده میشود، میگوید اعمال اگر سودمندی را ترویج میکنند اخلاقی هستند، اما اگر خلاف آن را تبلیغ کنند غیراخلاقی هستند.
برای این منظور سودمندی به عنوان شادی بدون درد تعریف می شود. ایده کلی پشت فایده گرایی که توسط دو تن از طرفداران و بنیانگذاران اولیه آن، جرمی بنتام و جان استوارت میل مطرح شد، این بود که «بزرگترین مقدار خیر برای بیشترین تعداد» را ترویج کند.
بنابراین، بر اساس این نظریه، اگر فردی مرتکب عملی شود که باعث شادی بدون درد شود، آن عمل اخلاقی است. اگر عمل بدون درد باعث شادی نشود، آن عمل غیر اخلاقی است. این تفسیر نسبتاً ساده از اخلاق، دیدگاههای متفاوتی را درباره شادی و کاربرد آن در زندگی ما مطرح میکند.
پشتیبانی از اصل
وقتی به طور کلی به آن فکر می کنیم، ممکن است ببینیم که دلایل زیادی وجود دارد که چرا این اصل منطقی است.
اگر کارهایی انجام می دهید که باعث خوشحالی مردم می شود و آسیبی به آنها وارد نمی شود، احتمالاً باور خواهید کرد که کار درست را انجام می دهید و انجام کار درست ممکن است اخلاقی تلقی شود. اما شرایطی وجود دارد که هیچ تصمیمی را نمی توان به طور کامل بدون آسیب یا درد در نظر گرفت، و موقعیت هایی وجود دارد که تعیین اینکه کدام عمل باعث شادی بیشتر می شود دشوار است. به همین دلیل ممکن است کمی اطلاعات بیشتر لازم باشد.
پدیدآورندگان این اصل می گویند که در کنار شرح قبلی اصل، عمل نیز باید انتخابی بهینه و با کیفیت بالاتر باشد. برای تعیین به عنوان گزینه با کیفیت بالاتر، انتخاب باید توسط اکثریت مردم ترجیح داده شود.
برای مثال، اکثر مردم ممکن است موافق باشند که تلاش برای کمک به یک فرد نیازمند برای عبور از یک خیابان شلوغ یک عمل اخلاقی است. این باعث خوشحالی فرد می شود، هیچ آسیبی ایجاد نمی کند، و یک گزینه با کیفیت بالاتر (در ذهن اکثر مردم) نسبت به اجازه دادن به آن شخص برای عبور از مسیر خود است. بنابراین، از بزرگترین اصل شادی پیروی می کند.
البته این احتمال نیز وجود دارد که در یک موقعیت معین، انجام دو انتخاب به یک اندازه اخلاقی باشد، به این معنی که تصمیم گیری در مورد یکی یا دیگری بدون توجه به اخلاق، بر عهده فرد یا گروه است. تئوری.
نقد علیه اصل
چندین انتقاد معتبر به اصل بزرگترین شادی وجود دارد، یکی از محبوب ترین آنها این است که شما نمی توانید آینده را ببینید، به این معنی که ممکن است درک همه عواقب هر کاری که ممکن است انجام دهید غیرممکن باشد.
یک عمل خاص ممکن است در آن زمان اخلاقی به نظر برسد اما در مقطعی در آینده باعث آسیب شود. این میتواند تعیین یک عمل اخلاقی، یا عملی که با اصل مورد بحث ما مطابقت داشته باشد، بسیار پیچیدهتر کند.
عواملی نیز وجود دارد که دقیقاً نقد نیست، اما با اصل و استدلال آن جور در نمی آید.
اعمال بدخیم و قوانین اجتماعی
اصل بزرگترین خوشبختی فقط تعهدات یک فرد را از نظر سودمندی در نظر میگیرد، اما برای شخصی که از روی سوء نیت یا سوءعمل فعال یا قوانین و آداب و رسوم جوامع فردی عمل میکند، جبران نمیکند.
به عنوان مثال، یک فرد می تواند یک قانون اجتماعی را به خاطر افزایش سودمندی زیر پا بگذارد، و این امر تحت قواعد اصل بزرگترین خوشبختی قابل قبول است. کسی میتواند به دلایل و انگیزههای نادرست در یک فعالیت شرکت کند، که در اینجا اعمال بدخیم نامیده میشود – همه برای افزایش آن سطح سودمندی – و این نیز طبق اصل بسیار خوب است.
البته، اکثر ما نظرات متفاوتی در مورد آن اعمال خواهیم داشت، اما اصل می گوید که آنها هنوز اخلاقی هستند.
درک همه چیز
اگر به دنبال یک اصل اخلاقی هستید که باید از آن پیروی کنید، درک این نکته مهم است که ممکن است هرگز تنها یکی وجود نداشته باشد که به طور کامل آنچه را که در هر موقعیتی مورد نیاز است، نشان دهد. ممکن است هرگز یک نظریه اخلاقی وجود نداشته باشد که به طور کامل درست و غلط را بدون منطقه خاکستری توصیف کند.
بسیاری از ایدههای مطرح شده توسط بنیانگذاران فایدهگرایی و بزرگترین اصل شادی ممکن است به شما کمک کند زندگیای داشته باشید که از نظر شخصی اخلاقیتر و شادتر است. با این حال، بسته به ارزش های خود، ممکن است هنگام نزدیک شدن به زندگی و روابط خود، از بین چندین چارچوب و اصول اخلاقی مختلف انتخاب کنید.
بنابراین، چگونه مطمئن می شوید که کارها را درست انجام می دهید؟ خوب، ممکن است مجبور شوید اخلاقی ترین انتخاب هایی را که می توانید برای خود و دیگران انجام دهید، و سپس مطمئن شوید که می توانید با آنها (و پیامدهای آنها) در طول زمان زندگی کنید.
سعی کنید بفهمید که دوست دارید زندگی شما و اطرافیانتان چگونه باشد. از خود بپرسید که می خواهم چه جور آدمی باشم؟ مهم نیست که چگونه به این سؤالات شخصی پاسخ می دهید، ایده کلی پشت اصلی ترین اصل شادی – شاد کردن اطرافیانتان – ممکن است همیشه بتواند در زندگی شما جا بیفتد. و وقتی برای خوشحال کردن دیگران کار می کنید، ممکن است در نهایت خودتان را نیز خوشحال کنید.
با یک مشاور از مرکز مشاوره ستاره ایرانیان صحبت کنید
آیا می خواهید در مورد اخلاق و خوشبختی گفتگو کنید؟
اگر میخواهید در مسیر بهتر در دنیای اخلاق کمک کنید یا اگر در مدیریت زندگی روزمره مشکل دارید، کمک بگیرید. متخصصان سلامت روان هستند که می توانند به شما کمک کنند تا زندگی سالم و شادی داشته باشید. حتی کسانی که بیماری روانی قابل تشخیص ندارند، می توانید از مرکز مشاوره ستاره ایرانیان کمک بگیرید.
منبع: ساینس دیلی
بازدید:۷۴۵۲۱۵
رتبه مقاله درگوگل:
سوالات متداول
۱ - فیلسوف هنر شادی کیست؟
اپیکور فیلسوف یونان باستان و بنیانگذار مکتب فلسفی به نام اپیکوریسم بود. تنها چند بخش از آثار او باقی مانده است و بسیاری از آنچه در مورد فلسفه او شناخته شده است از پیروان و مفسران بعدی نشات می گیرد.
۲ - منظورتان از هنر شادی چیست؟
هنر شادی با همکاری یک روانپزشک، دکتر هوارد سی کاتلر است . این کتاب از اصول بودایی تبتی برای کمک به افراد پرمشغله غربی برای دستیابی به تعادل و آزادی معنوی بیشتر در زندگی خود استفاده می کند.
۳ - خوشبختی افلاطون چیست؟
افلاطون در جمهوری تعلیم می دهد که زندگی متعهد به دانش و فضیلت موجب شادی و خودشکوفایی خواهد شد. برای رسیدن به سعادت، فرد باید خود را از تغییرات در جهان مادی مصون نگه دارد و برای دستیابی به شناخت صورت های ابدی و تغییر ناپذیری که در قلمرو معقول قرار دارند، تلاش کند.